زندگی مافیایی من پارت ۲۸
جیمین اومد اول یه بی حسی به پام زد و شروع کرد به در آوردن تیر با اینکه بی حسی زده بود ولی بازم از درد فریاد زدم که برای اینکه خیلی تموم نخورم ته و یونگی اومدن از دستام و پام گرفتن جیمین تیر رو در آورد و بخیه زد زخمم رو پانسمان کرد و یه سرم بهم زد
_ممنون جیمین (بی حال)
جیمین:خواهش میکنم یه مسکن هم توی سِرُمِت زده که دردت رو کم کنه ........خب من برم زیر زمین شاید اونجا هم به من نیاز باشه
_باشه خسته نباشی
ویو کوک
چرا چرا با اینکه میخواست بکشتش بازم ازم خواست که نکشمش رفتم زیر زمین در رو باز کردم بسته بودنش به صندلی بدون هیچ حرفی شلاق رو برداشتم و با حرص میزدمش
۲ساعت بعد
از خستگی شلاق رو انداختم رو زمین
+فقط به خاطر ا/ت زندت گزاشتم چون ازم خواست نکشمت(عصبانی)
و بعد رفتم بیرون رفتم سمت اتاق در رو باز کردم که دیدم ا/ت روی تخت خوابه لباس عوض کردم و رفتم کنارش آروم دراز کشیدم دستش رو گرفتم بغلش نکردم که یه وقت پاش درد نگیره و خوابیدم
چند روز بعد
ویو ا/ت
الان چند روز گذشته و پام بهتر شده ولی هنوز خیلی درد میکنه میخواستم امروز برم پیش هانگ پس به جیمین گفتم که یه مسکن خیلی قوی بهم بزنه که درد نداشته باشم
لباس عوض کردم خواستم برم بیرون که در باز شد و کوک اومد تو
_اومدی
+مطمئنی میخوای این کار رو بکنی
_اره باید باهاش حرف بزنم
+خیله خب پس بیا کمکت کنم
_نه میخوام خودم برم
یهو اومد برآید استایل بغلم کرد
_هییی گفتم خودم میخوام برم
+ساکت انرژیت رو برای رو به رو شدن با هانگ نگه دار من میبرمت
_باشه
رفتیم زیر زمین کوک منو گزاشت پایین رفتم در رو باز کردم که با جسم زخمی و بی جون هانگ رو به رو شدم رفتم جلوش وایسادم
_بازش کنید
بادیگارد:ولی خانم......
_گفتم بازش کن
بادیگارد:چشم
_بیداری
هانگ:چ..چرا......منو.......نکشتین (بی جون)
سعی کردم نه خیلی باهاش صمیمی برخورد کنم نه خیلی خشن برای همین گفتم
_چرا باید این کار رو بکنم کشتن مهره ی باارزشی مثل تو هیچ سودی برای باند نداره تو وفاداری ، با تجربه ای ، عاقلی و حامی عه خوبی برای ارباب هستی چرا باید بکشمت
هانگ:(سکوت)
_خوب گوش کن من از اینکه مسمومم کردی و پام رو زخمی کردی عصبانی نمیشم در عوض تو هم باید یه فرصت به من بدی که خودمو ثابت کنم
درد پام داشت شروع میشد برای همین سعی کردم این مکالمه رو تموم کنم
_یه اتاق براش آماده کنید و به دکتر جیمین هم بگید بیاد برای معاینه شون
بادیگارد:چشم خانم
و از اتاق رفتم بیرون که کوک جلوی در بود دیگه نتونستم تحمل کنم پام خیلی درد میکرد داشتم میافتادم که کوک برآید استایل بغلم کرد و برد اتاق
۱۵لایک
۳۰کامنت
_ممنون جیمین (بی حال)
جیمین:خواهش میکنم یه مسکن هم توی سِرُمِت زده که دردت رو کم کنه ........خب من برم زیر زمین شاید اونجا هم به من نیاز باشه
_باشه خسته نباشی
ویو کوک
چرا چرا با اینکه میخواست بکشتش بازم ازم خواست که نکشمش رفتم زیر زمین در رو باز کردم بسته بودنش به صندلی بدون هیچ حرفی شلاق رو برداشتم و با حرص میزدمش
۲ساعت بعد
از خستگی شلاق رو انداختم رو زمین
+فقط به خاطر ا/ت زندت گزاشتم چون ازم خواست نکشمت(عصبانی)
و بعد رفتم بیرون رفتم سمت اتاق در رو باز کردم که دیدم ا/ت روی تخت خوابه لباس عوض کردم و رفتم کنارش آروم دراز کشیدم دستش رو گرفتم بغلش نکردم که یه وقت پاش درد نگیره و خوابیدم
چند روز بعد
ویو ا/ت
الان چند روز گذشته و پام بهتر شده ولی هنوز خیلی درد میکنه میخواستم امروز برم پیش هانگ پس به جیمین گفتم که یه مسکن خیلی قوی بهم بزنه که درد نداشته باشم
لباس عوض کردم خواستم برم بیرون که در باز شد و کوک اومد تو
_اومدی
+مطمئنی میخوای این کار رو بکنی
_اره باید باهاش حرف بزنم
+خیله خب پس بیا کمکت کنم
_نه میخوام خودم برم
یهو اومد برآید استایل بغلم کرد
_هییی گفتم خودم میخوام برم
+ساکت انرژیت رو برای رو به رو شدن با هانگ نگه دار من میبرمت
_باشه
رفتیم زیر زمین کوک منو گزاشت پایین رفتم در رو باز کردم که با جسم زخمی و بی جون هانگ رو به رو شدم رفتم جلوش وایسادم
_بازش کنید
بادیگارد:ولی خانم......
_گفتم بازش کن
بادیگارد:چشم
_بیداری
هانگ:چ..چرا......منو.......نکشتین (بی جون)
سعی کردم نه خیلی باهاش صمیمی برخورد کنم نه خیلی خشن برای همین گفتم
_چرا باید این کار رو بکنم کشتن مهره ی باارزشی مثل تو هیچ سودی برای باند نداره تو وفاداری ، با تجربه ای ، عاقلی و حامی عه خوبی برای ارباب هستی چرا باید بکشمت
هانگ:(سکوت)
_خوب گوش کن من از اینکه مسمومم کردی و پام رو زخمی کردی عصبانی نمیشم در عوض تو هم باید یه فرصت به من بدی که خودمو ثابت کنم
درد پام داشت شروع میشد برای همین سعی کردم این مکالمه رو تموم کنم
_یه اتاق براش آماده کنید و به دکتر جیمین هم بگید بیاد برای معاینه شون
بادیگارد:چشم خانم
و از اتاق رفتم بیرون که کوک جلوی در بود دیگه نتونستم تحمل کنم پام خیلی درد میکرد داشتم میافتادم که کوک برآید استایل بغلم کرد و برد اتاق
۱۵لایک
۳۰کامنت
۱۴.۶k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.