طوفان عشق💕 پارت بیست💕 مهدیه عسگری💕
#طوفان_عشق💕 #پارت_بیست💕 #مهدیه_عسگری💕
با همون پوزخندم نگاهی بد بهش انداختم که عصبی شد و هلم داد روی تخت و نعره زد: لعنتیییییی به من پوزخند نززززززن....با من سرد نبااااش.....
در کسری از ثانیه چشمام پر از اشک شد....میگفت پوزخند نزنم؟! میگفت سرد نباشم؟!
نکنه انتظار داشت بخندم و نگاه های عاشقانه تحویلش بدم...بعد از اون تجاوز لعنتی و دزدیدنم و دور کردنم از خانوادم؟!....
بعد از نابود کردن رویاهای دخترونم...بعد از کشتن روح و جسمم!!؟....
انگار حرفامو از توی چشمام خوند که توی چشماش غم نشست و با صدای تحلیل رفته ای گفت:میدونم الان داری به چی فکر میکنی!!!...
ولی میگی چه کار میکردم؟!... وقتی اون جوری بهم بی محلی میکردی و نادیدم میگرفتی....
وقتی جلوی همه پسم میزدی و من جلوی همه خورد میشدم....هزار بار از درون فرو می ریختم و پیش خودم میگفتم:مگه من چی کم داشتم که اون منو نخواست؟!؟....
ولی بعد با خودم میگفتم من هیچی کم ندارم...نه پول و نه قیافه و نه تیپ و هیکل...همه ی دخترا هم آرزوشون بود من باهاشون باشم....
این تو بودی که اینارو نمی دیدی....فقط به فکر شیطنت و بازی گوشی بودی...اوایل فکر میکردم کسی و دوست داری و واسه همین برات بپا گذاشتم که گزارش هر لحظتو بهم میداد....
با این حرفش ماتم برد...یعنی تموم مدت که من فکر میکردم تنهام یکی منو تعقیبم میکرده؟!؟؟؟...
بازم بیشتر از قبل ازش متنفر شدم.....
ادامه داد:...
با همون پوزخندم نگاهی بد بهش انداختم که عصبی شد و هلم داد روی تخت و نعره زد: لعنتیییییی به من پوزخند نززززززن....با من سرد نبااااش.....
در کسری از ثانیه چشمام پر از اشک شد....میگفت پوزخند نزنم؟! میگفت سرد نباشم؟!
نکنه انتظار داشت بخندم و نگاه های عاشقانه تحویلش بدم...بعد از اون تجاوز لعنتی و دزدیدنم و دور کردنم از خانوادم؟!....
بعد از نابود کردن رویاهای دخترونم...بعد از کشتن روح و جسمم!!؟....
انگار حرفامو از توی چشمام خوند که توی چشماش غم نشست و با صدای تحلیل رفته ای گفت:میدونم الان داری به چی فکر میکنی!!!...
ولی میگی چه کار میکردم؟!... وقتی اون جوری بهم بی محلی میکردی و نادیدم میگرفتی....
وقتی جلوی همه پسم میزدی و من جلوی همه خورد میشدم....هزار بار از درون فرو می ریختم و پیش خودم میگفتم:مگه من چی کم داشتم که اون منو نخواست؟!؟....
ولی بعد با خودم میگفتم من هیچی کم ندارم...نه پول و نه قیافه و نه تیپ و هیکل...همه ی دخترا هم آرزوشون بود من باهاشون باشم....
این تو بودی که اینارو نمی دیدی....فقط به فکر شیطنت و بازی گوشی بودی...اوایل فکر میکردم کسی و دوست داری و واسه همین برات بپا گذاشتم که گزارش هر لحظتو بهم میداد....
با این حرفش ماتم برد...یعنی تموم مدت که من فکر میکردم تنهام یکی منو تعقیبم میکرده؟!؟؟؟...
بازم بیشتر از قبل ازش متنفر شدم.....
ادامه داد:...
۳.۴k
۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.