طوفان عشق💜 پارت نوزده💜 مهدیه عسگری💜
#طوفان_عشق💜 #پارت_نوزده💜 #مهدیه_عسگری💜
تو همین فکرا بودم که در باز شد و آرمین اومد داخل و با دیدنم لبخندی زد و گفت:چطوری خانوم کوچولو؟!....
رومو برگردوندم که اومد کنارم روی تخت نشست....با استشمام بوی ادکلن تلخش حالم بهم خورد....
شاید ادکلنش میلیونی و خیلی گرون باشه و به نظر خیلیا عالی باشه ولی به نظر من این ادکلنی که با بوی تن این مرد مخلوط شده متعفن ترین بوی دنیاست که داره حالمو بهم میزنه....
دستاشو لای موهام فرو کرد و سرشو توشون برد و با لذت گفت:موهات چقدر خوشبو ان....
پوزخندی زدم...با این حرفا می خواست چیو ثابت کنه؟!....اینکه خیلی با احساس و میتونه قلب منو که خیلی وقت پیش خودش شکست و بدست بیاره؟!....
ولی نمیدونه تلاشش بی فایده است و روی من اثری نداره...چون من دیگه قلبی ندارم که بخواد روش اثر بذاره....
چون خودش این قلب و با تجاوزاش٬بی رحمیاش٬تحمیل هاش و خیلی کارای دیگش خورد کرد....
حالا میخواد با دوتا حرف عاشقانه درستش کنه؟!...
با همون پوزخند گفتم:بوی شامپویی که به سرم زدم.....
مات موند...شاید هیچوقت فکرشو نمیکرد اون آوای خندون و شیطون به یه آوای یخی و سرد تبدیل بشه....تو این دوهفته انگار به این آوای سرد جدید عادت نکرده که هربار بیشتر از قبل شوکه میشه....
سعی کرد به خودش بیاد و با لحن ملایمی گفت:ولی من فکر میکنم بوی موهای خودت باشه....
تو همین فکرا بودم که در باز شد و آرمین اومد داخل و با دیدنم لبخندی زد و گفت:چطوری خانوم کوچولو؟!....
رومو برگردوندم که اومد کنارم روی تخت نشست....با استشمام بوی ادکلن تلخش حالم بهم خورد....
شاید ادکلنش میلیونی و خیلی گرون باشه و به نظر خیلیا عالی باشه ولی به نظر من این ادکلنی که با بوی تن این مرد مخلوط شده متعفن ترین بوی دنیاست که داره حالمو بهم میزنه....
دستاشو لای موهام فرو کرد و سرشو توشون برد و با لذت گفت:موهات چقدر خوشبو ان....
پوزخندی زدم...با این حرفا می خواست چیو ثابت کنه؟!....اینکه خیلی با احساس و میتونه قلب منو که خیلی وقت پیش خودش شکست و بدست بیاره؟!....
ولی نمیدونه تلاشش بی فایده است و روی من اثری نداره...چون من دیگه قلبی ندارم که بخواد روش اثر بذاره....
چون خودش این قلب و با تجاوزاش٬بی رحمیاش٬تحمیل هاش و خیلی کارای دیگش خورد کرد....
حالا میخواد با دوتا حرف عاشقانه درستش کنه؟!...
با همون پوزخند گفتم:بوی شامپویی که به سرم زدم.....
مات موند...شاید هیچوقت فکرشو نمیکرد اون آوای خندون و شیطون به یه آوای یخی و سرد تبدیل بشه....تو این دوهفته انگار به این آوای سرد جدید عادت نکرده که هربار بیشتر از قبل شوکه میشه....
سعی کرد به خودش بیاد و با لحن ملایمی گفت:ولی من فکر میکنم بوی موهای خودت باشه....
۲.۷k
۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.