"در خانه ی بی تی اس چه میگذرد"
(درخواستی)
"یه توضیحی بهت بدم به اون عزیزی که درخواست داده بود:
اینی که گفته بودی واضح نبود که بخوام سناریو بنویسم *یعنی نگفته بودی دقیقا چی ریاکتی چه موقعیتی و اینا*
و اینکه درخانهی بیتیاس چه میگذرد هم درخواستی زیاد داشتیم گفتم با یه تیر دو نشون بزنم !
امیدوارم خوشت بیاد♡"
☆☆☆
جین نفسی تازه میکنه و دستاشو باز میکنه:
آخیشششش...
همینطور که جین داشت از آرامشش لذت میبرد در یک آن با صدای جیغ دادی که شنید دلش خواست دوباره به روی برجک برگرده:
تهیونگ:تقصیر تو بود جیمین چرا چرت میگی !جیمین:تهیونگ تو توی پادگان قاچاق ویسکی میکردی منو سننه!
تهیونگ:نه اینکه تو اصلا نخوردت بودی و بخاطر مستی تو بهمون گیر ندادن !
+خب...ازون خوبا بود...
جونگ کوک:حالا که به لطف من اضافه خدمت نخوردین!
تهمین:تو خفه شو جونگ کوک !
جونگ کوک: بیا و خوبی کن...
جیمین:من هنوزم پاهام درد میکنهههه
تهیونگ: میفهمی ده ساعت تمام کلاغ پر رفتن یعنی چیییی
جیمین: حاضر بودم دوسال اضافه خدمت بخورم ولی این همه کلاغ پر نرم!
تهیونگ:پاهام کبود شده...آهههه جیمین شییی
جیمین: بیا بریم...این پاچه خوارو ولش کن...
جونگ کوک: پاچه خواری چیه! من با فرمانده رفیقم!
تهیونگ به کوک چپچپ نگاه کرد:
خا*یه مالو سگ بگا*د...
جین به آسمون خیره شد و لبخندی زد:
چرا من باید با اینا بیام بیرون آخه؟
جین درحال غر زدن بود که یهو دوتا دست به شونش خورد و با دوتا لبخند ملیح روبهرو شد
نامجون: خیلی ببخشیدا هیونگ...
جیهوپ: ولی بخاطر توعه که ما اضافه خدمت خوردیم!
جین:خب به منچه! فیلم ناجور بود!
نامجون : خب چرا جیغ کشیدی!؟
جیهوپ: گفتم خودمون ببینیما...
نامجون: مگه ندیدی...گفت لومون میده!
جیهوپ: مثلا قرار بود فیلمو ببینی که به بقیه چیزی نگی هیونگگگگ
جین: تا شما باشید تو پادگان راحبه نبیندید...زنیکه چندش!
در همین همهمه و جر و بحث همگی با صدای بوق سرشونو برگردوندن.
یونگی در حالی که دستاشو تو موهای شستش و لوکسیون زدش میکشید به اعضا نگاه کرد:
آزادیتون مبارک! کچل های عزیز !
یونگی سوار یه لیموزین مشکی شده بود و از قصد تیپ زده بود تا دل کچلان محترم را بسوزاند
اعضا برای یونگی دست تکون دادن و سمت ماشین دوییدن
یونگی:سوار شید
جین میخواد دستگیرهی ماشینو بگیره که یونگی یکم جلو تر رفت
جیمین: بیخیال هیونگ خیلی خسته ایم !
یونگی: خبردار !
همه بی اختیار خبردار وایسادن
یونگی یهو شروع کرد به گاز دادن:
بدو تا برسی سرباز !
.
.
.
끝
"یه توضیحی بهت بدم به اون عزیزی که درخواست داده بود:
اینی که گفته بودی واضح نبود که بخوام سناریو بنویسم *یعنی نگفته بودی دقیقا چی ریاکتی چه موقعیتی و اینا*
و اینکه درخانهی بیتیاس چه میگذرد هم درخواستی زیاد داشتیم گفتم با یه تیر دو نشون بزنم !
امیدوارم خوشت بیاد♡"
☆☆☆
جین نفسی تازه میکنه و دستاشو باز میکنه:
آخیشششش...
همینطور که جین داشت از آرامشش لذت میبرد در یک آن با صدای جیغ دادی که شنید دلش خواست دوباره به روی برجک برگرده:
تهیونگ:تقصیر تو بود جیمین چرا چرت میگی !جیمین:تهیونگ تو توی پادگان قاچاق ویسکی میکردی منو سننه!
تهیونگ:نه اینکه تو اصلا نخوردت بودی و بخاطر مستی تو بهمون گیر ندادن !
+خب...ازون خوبا بود...
جونگ کوک:حالا که به لطف من اضافه خدمت نخوردین!
تهمین:تو خفه شو جونگ کوک !
جونگ کوک: بیا و خوبی کن...
جیمین:من هنوزم پاهام درد میکنهههه
تهیونگ: میفهمی ده ساعت تمام کلاغ پر رفتن یعنی چیییی
جیمین: حاضر بودم دوسال اضافه خدمت بخورم ولی این همه کلاغ پر نرم!
تهیونگ:پاهام کبود شده...آهههه جیمین شییی
جیمین: بیا بریم...این پاچه خوارو ولش کن...
جونگ کوک: پاچه خواری چیه! من با فرمانده رفیقم!
تهیونگ به کوک چپچپ نگاه کرد:
خا*یه مالو سگ بگا*د...
جین به آسمون خیره شد و لبخندی زد:
چرا من باید با اینا بیام بیرون آخه؟
جین درحال غر زدن بود که یهو دوتا دست به شونش خورد و با دوتا لبخند ملیح روبهرو شد
نامجون: خیلی ببخشیدا هیونگ...
جیهوپ: ولی بخاطر توعه که ما اضافه خدمت خوردیم!
جین:خب به منچه! فیلم ناجور بود!
نامجون : خب چرا جیغ کشیدی!؟
جیهوپ: گفتم خودمون ببینیما...
نامجون: مگه ندیدی...گفت لومون میده!
جیهوپ: مثلا قرار بود فیلمو ببینی که به بقیه چیزی نگی هیونگگگگ
جین: تا شما باشید تو پادگان راحبه نبیندید...زنیکه چندش!
در همین همهمه و جر و بحث همگی با صدای بوق سرشونو برگردوندن.
یونگی در حالی که دستاشو تو موهای شستش و لوکسیون زدش میکشید به اعضا نگاه کرد:
آزادیتون مبارک! کچل های عزیز !
یونگی سوار یه لیموزین مشکی شده بود و از قصد تیپ زده بود تا دل کچلان محترم را بسوزاند
اعضا برای یونگی دست تکون دادن و سمت ماشین دوییدن
یونگی:سوار شید
جین میخواد دستگیرهی ماشینو بگیره که یونگی یکم جلو تر رفت
جیمین: بیخیال هیونگ خیلی خسته ایم !
یونگی: خبردار !
همه بی اختیار خبردار وایسادن
یونگی یهو شروع کرد به گاز دادن:
بدو تا برسی سرباز !
.
.
.
끝
۱۹۲.۵k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.