سالها بعد

سالها بعد
شعرهای من در حنجره دخترت عاشق میشود.....
غذای مورد علاقه ات را شبیه مادرم میپزی ...!
توپ پسرت،شیشه خانه ام را لمس میکند......
و تو بی حوصلگی ات را میان ظرف های
نشسته ات چنگ میزنی .....
و من هنوز دست زنی را نگرفته ام،
مبادا دلت بگیرد!
دیدگاه ها (۳)

پدرم میگوید ؛ از سولماز بگذر که رنج می آورد، مادرم گریه می ک...

مادرم می گفتسرت به کار خودت باشدو منسرم به کارم بودسرم به کا...

حتی یه بار مامانش بهم گفت:اگه به جای شعرای تو درسش و میخوند ...

-صبح که برپا دادند:پوتین هایم را برق انداختم!با تمام قدرتم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط