پدرم میگوید ؛ از سولماز بگذر که رنج می آورد،
پدرم میگوید ؛ از سولماز بگذر که رنج می آورد،
مادرم گریه می کند از سولماز بگذر که مرگ می آورد،
خواهرهایم به من نگاه می کنند باخشم ,
که ذلیلِ دختری شده ام ...
آه سولماز اینها چه می دانند ،
که عاشقِ سولماز بودن چه دردِ شیرینی است ...
به کوه می گویم سولماز را می خواهم ،
جواب می دهد من هم..
به دریا می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد من هم..
در خواب می گویم سولماز را می خواهم
جواب می شنوم من هم..
اگر یک روز به خدا بگویم سولماز را می خواهم
زبانم لال چه جواب خواهد داد؟!!
#نادر_ابراهیمی
مادرم گریه می کند از سولماز بگذر که مرگ می آورد،
خواهرهایم به من نگاه می کنند باخشم ,
که ذلیلِ دختری شده ام ...
آه سولماز اینها چه می دانند ،
که عاشقِ سولماز بودن چه دردِ شیرینی است ...
به کوه می گویم سولماز را می خواهم ،
جواب می دهد من هم..
به دریا می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد من هم..
در خواب می گویم سولماز را می خواهم
جواب می شنوم من هم..
اگر یک روز به خدا بگویم سولماز را می خواهم
زبانم لال چه جواب خواهد داد؟!!
#نادر_ابراهیمی
۹۳۱
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.