دختر قاتل : part³
دختر قاتل : part³
ویو ات
اون..اون ک جئون جونگ کوک بزرگترین دشمنم این اینجا چی میخواد کم مونده بود دیگ اینو اینجا ببینم 😒
کوک:خب همون طور ک گفتن جئون جونگ کوکم و برای درس نیومدم فقط دنبال چند نفری هستم ک حالا بماند..
مدیر : خب دیگ آشنا شدید ..آقای جئون برید کنار مین ات بشینید
کوک:ممنونم شما دیگ میتونید برید خانمم
مدیر : بله ..تعظیم کرد و رفت
ویو ات:وای این چرا باید اینجا بشینه اصلا چیکار داره ؟؟نکنه اومده دنبال من .. بهتره ب درس گوش بدم اره همینه
همین طور ک از کلاس میگذشت نگاه ها ی سنگینی ک حس میکردم روم هی بیشتر میشد ک سرمو برگردوندم دیدم بلههه منبع اون نگاه کوکه محلش نزاشتم ک یهوو ..دستشو گذاشت رو رونم هی فشار میداد
کوک: هی بیب بالاخره پیدات کردم نباید اینقدر بی محلی کنی ب ددی هومم
ات: چی میگی دستتو بکش
(جوری ک فقط خودشون بشنون حرف میزنن)
کوک:هیییی این رفتار اصلا خوب نی...
ات: اولا مستر جئون ما نسبتی نداریم دوما ب چ جرعت ب من دست میزنیییی هاااا ( داد ) ...
تازه فهمیدم چ گوهی خوردم
استاد:خانم مین ات از کلاس من برید بیرون
ات:حتما.. .رفتم بیرون
پرش ب وقتی ک زنگ خورد
ات: سریع رفتم تو کلاس وسایلمو جمع کردم سوار ماشین شدم راه افتادم سمت عمارت و زنگ زدم یانا
بوق بوق بوق
ات:هایییی یانا جونمممم ( جوری ک انگار چیزی میخواد)
یانا:هایییی باز میخوای بری بار دیگ اره ؟؟
ات:با اجازتون بله میای دیگ اره ؟؟
یانا: حتما پایتم دختر ..فقط ساعتو بگو
ات: خب ساعت ۸ چطوره ؟؟
یانا: عالیه پس هشت میبینت فعلا
ات:فعلا
قطع کرد
ات :خب الان ساعت ۵ خوبه سه ساعت وقت هست
۲۰ مین بعد
ویو ات
کلید انداختم وارد عمارت شدم رفتم تو اتاق یکم خوابیدم ... مامان؟ مامان؟ کجا داری میری ؟؟ ها بابایی مگ نگفتین هیچ وقت تنهام نمیزارین پس اون قولایی ک دادین چی؟.. نرین دیگ ی امروزو بمونین خواهش میکنم صدامو میشنوین مامان ؟ بابا؟ مراقب باشین ماشین داره میاد نهههه (جیغ فرا بنفش )
یهو پریدم از خواب این چ خوابی بود اهه سرم درد میکنه ساعت چنده ۶:۵۰ وای دیرم شدددد
رفتم پایین
ات: اجومااا
اجوما:زهرم ترکید دختر چی میخوای
ات:اع خب ببخشید قرص میخوام
اجوما :قرص چی ات مریض شدی خوبی؟؟
ات:چیزه..خب سرم درد میکنه همین
اجوما : بیا این و بخور ( لبخند مهربوننن☺️)
ات: ملس اجوما جونمممم (: 🥺
اجوما : برو دیگ دختر اینقدر خودتو لوس نکن
ات:چشم (:
رفتم بالا
ی حموم ۳۰ مینی رفتم اومدم روتینمو انجام دادم موهامو خشک کردم و باز گذاشتم
چی بپوشم حالاا؟؟ ...آها این خوبه این کتم میپوشم روش عالیه ( میزارم لباسشو )
رفتم پایین
چشمم خورد ب داداشم ک خیلی ریلکس رو مبل نشسته و سرش تو گوشیشه ک ی سرفه الکی کردمو برگشت سمتم
ات:اهم اهم ...
ادامه تو کامنتا...
ویو ات
اون..اون ک جئون جونگ کوک بزرگترین دشمنم این اینجا چی میخواد کم مونده بود دیگ اینو اینجا ببینم 😒
کوک:خب همون طور ک گفتن جئون جونگ کوکم و برای درس نیومدم فقط دنبال چند نفری هستم ک حالا بماند..
مدیر : خب دیگ آشنا شدید ..آقای جئون برید کنار مین ات بشینید
کوک:ممنونم شما دیگ میتونید برید خانمم
مدیر : بله ..تعظیم کرد و رفت
ویو ات:وای این چرا باید اینجا بشینه اصلا چیکار داره ؟؟نکنه اومده دنبال من .. بهتره ب درس گوش بدم اره همینه
همین طور ک از کلاس میگذشت نگاه ها ی سنگینی ک حس میکردم روم هی بیشتر میشد ک سرمو برگردوندم دیدم بلههه منبع اون نگاه کوکه محلش نزاشتم ک یهوو ..دستشو گذاشت رو رونم هی فشار میداد
کوک: هی بیب بالاخره پیدات کردم نباید اینقدر بی محلی کنی ب ددی هومم
ات: چی میگی دستتو بکش
(جوری ک فقط خودشون بشنون حرف میزنن)
کوک:هیییی این رفتار اصلا خوب نی...
ات: اولا مستر جئون ما نسبتی نداریم دوما ب چ جرعت ب من دست میزنیییی هاااا ( داد ) ...
تازه فهمیدم چ گوهی خوردم
استاد:خانم مین ات از کلاس من برید بیرون
ات:حتما.. .رفتم بیرون
پرش ب وقتی ک زنگ خورد
ات: سریع رفتم تو کلاس وسایلمو جمع کردم سوار ماشین شدم راه افتادم سمت عمارت و زنگ زدم یانا
بوق بوق بوق
ات:هایییی یانا جونمممم ( جوری ک انگار چیزی میخواد)
یانا:هایییی باز میخوای بری بار دیگ اره ؟؟
ات:با اجازتون بله میای دیگ اره ؟؟
یانا: حتما پایتم دختر ..فقط ساعتو بگو
ات: خب ساعت ۸ چطوره ؟؟
یانا: عالیه پس هشت میبینت فعلا
ات:فعلا
قطع کرد
ات :خب الان ساعت ۵ خوبه سه ساعت وقت هست
۲۰ مین بعد
ویو ات
کلید انداختم وارد عمارت شدم رفتم تو اتاق یکم خوابیدم ... مامان؟ مامان؟ کجا داری میری ؟؟ ها بابایی مگ نگفتین هیچ وقت تنهام نمیزارین پس اون قولایی ک دادین چی؟.. نرین دیگ ی امروزو بمونین خواهش میکنم صدامو میشنوین مامان ؟ بابا؟ مراقب باشین ماشین داره میاد نهههه (جیغ فرا بنفش )
یهو پریدم از خواب این چ خوابی بود اهه سرم درد میکنه ساعت چنده ۶:۵۰ وای دیرم شدددد
رفتم پایین
ات: اجومااا
اجوما:زهرم ترکید دختر چی میخوای
ات:اع خب ببخشید قرص میخوام
اجوما :قرص چی ات مریض شدی خوبی؟؟
ات:چیزه..خب سرم درد میکنه همین
اجوما : بیا این و بخور ( لبخند مهربوننن☺️)
ات: ملس اجوما جونمممم (: 🥺
اجوما : برو دیگ دختر اینقدر خودتو لوس نکن
ات:چشم (:
رفتم بالا
ی حموم ۳۰ مینی رفتم اومدم روتینمو انجام دادم موهامو خشک کردم و باز گذاشتم
چی بپوشم حالاا؟؟ ...آها این خوبه این کتم میپوشم روش عالیه ( میزارم لباسشو )
رفتم پایین
چشمم خورد ب داداشم ک خیلی ریلکس رو مبل نشسته و سرش تو گوشیشه ک ی سرفه الکی کردمو برگشت سمتم
ات:اهم اهم ...
ادامه تو کامنتا...
۲۰.۳k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.