part¹⁵
part¹⁵
سر میز صبحونه بودیم و داشتم به چندش بازی های یونا و کوک نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد،باک هیون(پدر کوک)بود،رو به کوک کردم
+باباته!
_جوابش رو نده*بی خیال
به گوشی نگاه کردم و جواب دادم:+سلام حالتون چطوره پدرش شوهر*با لبخند
به کوک که بد نگاهم میکرد چشمکی زدم و به حرف زدن ادامه دادم
⁵minutes later
+نیازی به ماه عسل هم نیست،هم من سرم شلوغه هم پسرتون
+ اها .....باشه پس لطفا عکس بلیط ها رو بفرستید*کفری
+بدرود
گوشی رو کنار گذاشتم و رو به کردم
+بابات برای ماه عسل بلیط سفر به مادرید گرفته
_بهت گفتم جواب نده ،بیا خیلی خوب شد نه؟
چیزی نگفتم و چشمی تو حدقه چرخوندم ،از سر میز بلند شدم و به سمت اتاق رفتم تا آماده بشم
¹⁰/⁰⁰am
به اب دریا اجازه دادم تا لا به لای انگشتام نفوذ کنه ،حس میکردم یک نفر داره کف پام رو قلقلک میده،لبخندی زدم و به دریا خیره شدم،کام دیگه از سیگار گرفتم از حفره های بینیم خارج کردم، گوشیم زنگ خورد و حدس میزدم کیه اما حوصله جواب دادن نداشتم،اما زنگ های متعدد منو مجبور به جواب دادن کرد
+بله بابا!
&کجایی دختر؟
+ساحل
&همه تو جلسه منتظر تو هستیم بعد تو رفتی ساحل؟
+ اره ؛؛بدون من شروع کنین،خداحافظ
تلفن رو قطع کردم و به تاریخ گوشی خیره شدم
Feb/⁸/²⁰²⁴
دو روز دیگه باید برم ماه عسل،چه جالب و دردناک؛ چی میشد اگه اون فردی که تو کافه باهاش آشنا شده بودم جئون جونگ کوک نبود؟ چی میشد اگه عشقم نسبت بهش واقعی بود و تو چنین موقعیتی نبودیم؟ نفس عمیقی کشیدم و این افکار مزخرف رو از ذهنم بیرون کردم
Feb/⁹/²⁰²⁴_اتمام ویو ات
+این لباسا پیش از حد پوشیده است مادرید گرمه!*کفری
_شرمنده ولی عروس رئیس جمهوری و نمیتونی لباس های بدن نما بپوشی
+تو چطور پسر رئیس جمهور حق داره علاوه بر زن دو دوست دختر هم داشته باشه؟
_خفه خون بگیر خیلی داری زر میزنی!*عصبی
+حقیقت تلخه مستر*جدی
با سیلی محکمی که با گونه ام برخورد کرد پخش زمین شدم و کپ کردم ، با عصبانیت تموم به کوک خیره شدم؛
شرایط
follow:¹⁷⁶
like/²³
سر میز صبحونه بودیم و داشتم به چندش بازی های یونا و کوک نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد،باک هیون(پدر کوک)بود،رو به کوک کردم
+باباته!
_جوابش رو نده*بی خیال
به گوشی نگاه کردم و جواب دادم:+سلام حالتون چطوره پدرش شوهر*با لبخند
به کوک که بد نگاهم میکرد چشمکی زدم و به حرف زدن ادامه دادم
⁵minutes later
+نیازی به ماه عسل هم نیست،هم من سرم شلوغه هم پسرتون
+ اها .....باشه پس لطفا عکس بلیط ها رو بفرستید*کفری
+بدرود
گوشی رو کنار گذاشتم و رو به کردم
+بابات برای ماه عسل بلیط سفر به مادرید گرفته
_بهت گفتم جواب نده ،بیا خیلی خوب شد نه؟
چیزی نگفتم و چشمی تو حدقه چرخوندم ،از سر میز بلند شدم و به سمت اتاق رفتم تا آماده بشم
¹⁰/⁰⁰am
به اب دریا اجازه دادم تا لا به لای انگشتام نفوذ کنه ،حس میکردم یک نفر داره کف پام رو قلقلک میده،لبخندی زدم و به دریا خیره شدم،کام دیگه از سیگار گرفتم از حفره های بینیم خارج کردم، گوشیم زنگ خورد و حدس میزدم کیه اما حوصله جواب دادن نداشتم،اما زنگ های متعدد منو مجبور به جواب دادن کرد
+بله بابا!
&کجایی دختر؟
+ساحل
&همه تو جلسه منتظر تو هستیم بعد تو رفتی ساحل؟
+ اره ؛؛بدون من شروع کنین،خداحافظ
تلفن رو قطع کردم و به تاریخ گوشی خیره شدم
Feb/⁸/²⁰²⁴
دو روز دیگه باید برم ماه عسل،چه جالب و دردناک؛ چی میشد اگه اون فردی که تو کافه باهاش آشنا شده بودم جئون جونگ کوک نبود؟ چی میشد اگه عشقم نسبت بهش واقعی بود و تو چنین موقعیتی نبودیم؟ نفس عمیقی کشیدم و این افکار مزخرف رو از ذهنم بیرون کردم
Feb/⁹/²⁰²⁴_اتمام ویو ات
+این لباسا پیش از حد پوشیده است مادرید گرمه!*کفری
_شرمنده ولی عروس رئیس جمهوری و نمیتونی لباس های بدن نما بپوشی
+تو چطور پسر رئیس جمهور حق داره علاوه بر زن دو دوست دختر هم داشته باشه؟
_خفه خون بگیر خیلی داری زر میزنی!*عصبی
+حقیقت تلخه مستر*جدی
با سیلی محکمی که با گونه ام برخورد کرد پخش زمین شدم و کپ کردم ، با عصبانیت تموم به کوک خیره شدم؛
شرایط
follow:¹⁷⁶
like/²³
۱۸.۲k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.