《رومان دریای آبی 》
《رومان دریای آبی 》
پارت 12
ات با سون هی به سمت ماشین رفتن
وقتی میخواستن سوار ماشین بشین ات چون از صبح لب به
چیزی نزده بود سراش گیج میرفت و نزدیک بود
از حال بری که سون هی دستاش رو گرفت به نگران گفت
سون هی: خوبی ات چرا یهو رنگت پرید
ات : چیزی نیست خوبم
فکر کنم چون از صبح چیزی نخوردن یکم سرم گیج میره
سون هی : وای از دست تو دوختر مگه میشه از صبح تا حالا چیزی نخورده باشی
ات هیچ جوابی به سون هی نداد و با هم سواره ماشین شدن
سون هی یک تیکه کیک شکلاتی از کیفاش درآورد
و به ات داد
سون هی : بیا این کیکو بخور اگه همینطوری بمونی از حال میری
ات کیک رو از سون هی گرفت و درحال خوردن کیک بود
ات : سون هی تو چرا توی کیفت کیک آوردی
سون هی خنده خجالتی کرد
سون هی : راستش من واسه جین کیک درسته کرده بودم
اما وقت نشود بهش بدم
ات : تو این کیک با عشق برای داداش درست کردی
چرا دادیش به من
سون هی : اشکالی نداره یه وقته دیگه براش درست میکنم
ات درحال خوردن کیک بود
که جین با نگرانی سوار ماشین شد
جین : سون هی حالت خوبه
ات از این که برادر عاشق همچنین دوختر مهربون و با درکی شده
خیلی خوشحال بود
یعنی اون میتونست مثل برادرش عشق واقعیاش رو پیدا کنه
اون دیگه باورم به عشق نداشت ات توی افکارش غرق بود
و به اون دوتا نگاه میکرد اصلا متوجه حضور جیمین نبود
که با حرف برادراش از افکارش بیرون اومد
جین : ما میریم قدم بزنیم
ات.........
جین سون هی برای قدم زدن از ماشین پیاده شدن
سکوت سنگینی بینمون بود تا اینکه جیمین این سکوت رو شکست
جیمین : من که نمیتونیم تا وقتی اونا میان توی ماشین بشینم
بیا ما هم بریم قدم بزنیم
ات باشه آرومی گفت و با جیمین از ماشين پیاده شد
و کنارهم در سکوت قدم میزدن اون دوختر نمیدونست چه حسی داره
از این کنار اون پسر بود احساس ارامش میکرد
یعنی میتونست بهش اعتماد کنه یا اگه اونم ولش میکرد این دفه دیگه
واقعا نمیدونست زندگی کنه
جیمین انگار متوجه نگرانی ات شد میخواست به اون دوختر دل گرمی بده برای همین وایستاده تا باهاش حرف بزنه
نه فقد بخاطر دوستش بخاطر حسی که به اون دوختر
پیدا کرده بود
میخواست بهش بگه که همیشه پیششه و هیج وقت ولش نمیکنه
وقتی بهش نگاه کرد اون دوختر غرقه افکارش بود
ادامه دارد ؟؟؟؟
پارت 12
ات با سون هی به سمت ماشین رفتن
وقتی میخواستن سوار ماشین بشین ات چون از صبح لب به
چیزی نزده بود سراش گیج میرفت و نزدیک بود
از حال بری که سون هی دستاش رو گرفت به نگران گفت
سون هی: خوبی ات چرا یهو رنگت پرید
ات : چیزی نیست خوبم
فکر کنم چون از صبح چیزی نخوردن یکم سرم گیج میره
سون هی : وای از دست تو دوختر مگه میشه از صبح تا حالا چیزی نخورده باشی
ات هیچ جوابی به سون هی نداد و با هم سواره ماشین شدن
سون هی یک تیکه کیک شکلاتی از کیفاش درآورد
و به ات داد
سون هی : بیا این کیکو بخور اگه همینطوری بمونی از حال میری
ات کیک رو از سون هی گرفت و درحال خوردن کیک بود
ات : سون هی تو چرا توی کیفت کیک آوردی
سون هی خنده خجالتی کرد
سون هی : راستش من واسه جین کیک درسته کرده بودم
اما وقت نشود بهش بدم
ات : تو این کیک با عشق برای داداش درست کردی
چرا دادیش به من
سون هی : اشکالی نداره یه وقته دیگه براش درست میکنم
ات درحال خوردن کیک بود
که جین با نگرانی سوار ماشین شد
جین : سون هی حالت خوبه
ات از این که برادر عاشق همچنین دوختر مهربون و با درکی شده
خیلی خوشحال بود
یعنی اون میتونست مثل برادرش عشق واقعیاش رو پیدا کنه
اون دیگه باورم به عشق نداشت ات توی افکارش غرق بود
و به اون دوتا نگاه میکرد اصلا متوجه حضور جیمین نبود
که با حرف برادراش از افکارش بیرون اومد
جین : ما میریم قدم بزنیم
ات.........
جین سون هی برای قدم زدن از ماشین پیاده شدن
سکوت سنگینی بینمون بود تا اینکه جیمین این سکوت رو شکست
جیمین : من که نمیتونیم تا وقتی اونا میان توی ماشین بشینم
بیا ما هم بریم قدم بزنیم
ات باشه آرومی گفت و با جیمین از ماشين پیاده شد
و کنارهم در سکوت قدم میزدن اون دوختر نمیدونست چه حسی داره
از این کنار اون پسر بود احساس ارامش میکرد
یعنی میتونست بهش اعتماد کنه یا اگه اونم ولش میکرد این دفه دیگه
واقعا نمیدونست زندگی کنه
جیمین انگار متوجه نگرانی ات شد میخواست به اون دوختر دل گرمی بده برای همین وایستاده تا باهاش حرف بزنه
نه فقد بخاطر دوستش بخاطر حسی که به اون دوختر
پیدا کرده بود
میخواست بهش بگه که همیشه پیششه و هیج وقت ولش نمیکنه
وقتی بهش نگاه کرد اون دوختر غرقه افکارش بود
ادامه دارد ؟؟؟؟
۱.۷k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.