پارت ( ۴ )
پارت ( ۴ )
وقتی همو دوست داشتین ولی خانوادت......
یهو دستمالی روی دهنم گرفته شدو دیگه چیزی نفهمیدم
(مکالمه تهیونگ و بادیگاردش)
_چیشد برام اوردینش
بادیگارد : بله ارباب داریم از عمارت خارج میشیم چند دقیقه بعد حرکت میکنیم
_خوبه (نیشخند)
(ویو ا/ت)
چشمامو باز کردم سردرد وحشتناکی داشتم که دیدم توی اتاق با تم سیاه میخاستم پاشم که دیدم دستام ته بسته شده یهو در اتاق باز شدو تهیونگ با قدم های عصبی اما آهسته به سمتم میومد از ترس به خودم جمع شده بودم
_انگاری یکی اینجا از دستوراتم یر پیچی کرده
+میخوای باهام چیکار کنی (عصبی)
_هوم تو دیگه مال من شدی پس هر کاری که فک کنی میکنم ازم بعید نیست منتظر بد تریناش باش
+چی داری میگی تهیونگ
_اینو تو مغزت فرو کن مین ا/ت تو برای منی
+نمیتونم تهیونگ انقد سختگیر نباش
_این تازه اولشه بیب
+تهیونگ من.... من باردارم
_چی گفتی
+من الان باردارم و میخوام این توله رو بکشم
_چ غلطا
+تهیونگ (گریه)
_هیش حرفی نشنوم
+من این بچرو نمیخوام (گریه)
_خفه شو (داد)
این بچه از وجود منه دیگه نمیزارم اینم ازم بگیرین
اینو گفتو از اتاق رفت
(چهار ماه بعد)
تو این چهار ماه خیلی زجر کشیدم تهیونگ شبا نمیومد خونه من تو این عمارت زندانی شده بودم
(ساعت ۱۱:۳۰ شب)
دیگه خیلی داشتم بهش شک میکردم آخرین باری که دیده بودمش یه هفته پیش بود که وقتی امد خیلی مست بود و منو بااین بچه ی توی شکمم کتک میزد دلم برای خوانوادم تنگ شده یعنی الان دارن چیکار میکنن حتا از هانا هم خبری نداشتم یهو یادم آمد بهش زنگ بزنم رفتم بهش زنگ زدم که بعد از چند بوق برداشت
∆سلامممممممممم چیشده یادی از ما کردی هیچ معلوم هست این چند مدت کجایی چرا قیبت زده
+ماجرا رو براش تعریف کردم
∆واقعا
+اره (پوکر)
داشتم باهاش صحبت میکردم که یهو در عمارت باز شد
+هانا من بعداً باهات حرف میزنم فک کنم تهیونگ امد خدافظ
∆باش مراقب خودت باش خدافظ
تلفونو قطع کردم که دیدم تهیونگ امد ولی....
وقتی همو دوست داشتین ولی خانوادت......
یهو دستمالی روی دهنم گرفته شدو دیگه چیزی نفهمیدم
(مکالمه تهیونگ و بادیگاردش)
_چیشد برام اوردینش
بادیگارد : بله ارباب داریم از عمارت خارج میشیم چند دقیقه بعد حرکت میکنیم
_خوبه (نیشخند)
(ویو ا/ت)
چشمامو باز کردم سردرد وحشتناکی داشتم که دیدم توی اتاق با تم سیاه میخاستم پاشم که دیدم دستام ته بسته شده یهو در اتاق باز شدو تهیونگ با قدم های عصبی اما آهسته به سمتم میومد از ترس به خودم جمع شده بودم
_انگاری یکی اینجا از دستوراتم یر پیچی کرده
+میخوای باهام چیکار کنی (عصبی)
_هوم تو دیگه مال من شدی پس هر کاری که فک کنی میکنم ازم بعید نیست منتظر بد تریناش باش
+چی داری میگی تهیونگ
_اینو تو مغزت فرو کن مین ا/ت تو برای منی
+نمیتونم تهیونگ انقد سختگیر نباش
_این تازه اولشه بیب
+تهیونگ من.... من باردارم
_چی گفتی
+من الان باردارم و میخوام این توله رو بکشم
_چ غلطا
+تهیونگ (گریه)
_هیش حرفی نشنوم
+من این بچرو نمیخوام (گریه)
_خفه شو (داد)
این بچه از وجود منه دیگه نمیزارم اینم ازم بگیرین
اینو گفتو از اتاق رفت
(چهار ماه بعد)
تو این چهار ماه خیلی زجر کشیدم تهیونگ شبا نمیومد خونه من تو این عمارت زندانی شده بودم
(ساعت ۱۱:۳۰ شب)
دیگه خیلی داشتم بهش شک میکردم آخرین باری که دیده بودمش یه هفته پیش بود که وقتی امد خیلی مست بود و منو بااین بچه ی توی شکمم کتک میزد دلم برای خوانوادم تنگ شده یعنی الان دارن چیکار میکنن حتا از هانا هم خبری نداشتم یهو یادم آمد بهش زنگ بزنم رفتم بهش زنگ زدم که بعد از چند بوق برداشت
∆سلامممممممممم چیشده یادی از ما کردی هیچ معلوم هست این چند مدت کجایی چرا قیبت زده
+ماجرا رو براش تعریف کردم
∆واقعا
+اره (پوکر)
داشتم باهاش صحبت میکردم که یهو در عمارت باز شد
+هانا من بعداً باهات حرف میزنم فک کنم تهیونگ امد خدافظ
∆باش مراقب خودت باش خدافظ
تلفونو قطع کردم که دیدم تهیونگ امد ولی....
۲۸.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.