رویایه شیرین
#رویایه_شیرین
که یهو گارسون اومد،
$بفرمایید،ویسکی ۸۰ درصد برای میز شماره ۸.
+ممنونم
۲۰ مین بعد
دبگه ویسکیم تموم شده بود پس پاشدم و رفتم حساب کردم اومدم بیرون و سوار ماشین شدم،ماشین و روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم،وقتی رسیدم نگهبان ماشین و برد پارک کرد منم رفتم داخل خونه.
+سلام.
◇○♧₩سلام.
+کارلی بیدار شدی؟
◇نه من هنوز خوابم.
بچه ها:(خنده
رفتم تو اتاقم که صدای دوهی اومد
♧ات وقتی رفتی اومدن زنگ در و زدن گفتن بسته پستی خوانوم کیم ات اومده(کمی داد
ذوق زده از پله ها اومدم پایین
+واقعا؟؟
♧آره،تو اتاقته.
سریع دویدم سمت اتاق و تو راح از دوهی تشکر کردم.
وقتی رسیدم یه بسته بزرگ دیدم بازشون کردم
۴۰ مین بعد
آخرین مجسمه رو گذاشتم رو میز و تادااا.
الان دیگه افسردگی نمیگیرم.
)بچه ها ادمین گشاد تشریف دارن خلاصه اینا آهنگ نوشتن و الان تو فیک ۲۰۲۴ و ۱ماه دیگه اعضا از سربازی بر میگردن(
ویو ات
از خواب بلند شدم یکم اینور اونور و نگاه کردم تا ویندوزم بالا بیاد،بلند شدم و تختم و مرتب کردم و رفتم دشوری،اومدم بیرون و به تغویم نگاه کردم فقط یک ماه دیگه مونده تا اعضا بیان و ما قراره ۲۵ روز دیگه دبیو کنیم.
لباس ورزشیم و پوشیدم و رفتم سمت کمپانی.
بچه ها زودتر حرکت کرده بودن و من با موتور میرفتم.
که یهو
__________________\حمایت/__________________
که یهو گارسون اومد،
$بفرمایید،ویسکی ۸۰ درصد برای میز شماره ۸.
+ممنونم
۲۰ مین بعد
دبگه ویسکیم تموم شده بود پس پاشدم و رفتم حساب کردم اومدم بیرون و سوار ماشین شدم،ماشین و روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم،وقتی رسیدم نگهبان ماشین و برد پارک کرد منم رفتم داخل خونه.
+سلام.
◇○♧₩سلام.
+کارلی بیدار شدی؟
◇نه من هنوز خوابم.
بچه ها:(خنده
رفتم تو اتاقم که صدای دوهی اومد
♧ات وقتی رفتی اومدن زنگ در و زدن گفتن بسته پستی خوانوم کیم ات اومده(کمی داد
ذوق زده از پله ها اومدم پایین
+واقعا؟؟
♧آره،تو اتاقته.
سریع دویدم سمت اتاق و تو راح از دوهی تشکر کردم.
وقتی رسیدم یه بسته بزرگ دیدم بازشون کردم
۴۰ مین بعد
آخرین مجسمه رو گذاشتم رو میز و تادااا.
الان دیگه افسردگی نمیگیرم.
)بچه ها ادمین گشاد تشریف دارن خلاصه اینا آهنگ نوشتن و الان تو فیک ۲۰۲۴ و ۱ماه دیگه اعضا از سربازی بر میگردن(
ویو ات
از خواب بلند شدم یکم اینور اونور و نگاه کردم تا ویندوزم بالا بیاد،بلند شدم و تختم و مرتب کردم و رفتم دشوری،اومدم بیرون و به تغویم نگاه کردم فقط یک ماه دیگه مونده تا اعضا بیان و ما قراره ۲۵ روز دیگه دبیو کنیم.
لباس ورزشیم و پوشیدم و رفتم سمت کمپانی.
بچه ها زودتر حرکت کرده بودن و من با موتور میرفتم.
که یهو
__________________\حمایت/__________________
۵.۸k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.