انگاه که مرا دید
დ .•*””*• p. 21•*””*•.დ
فصل دوم
_____________
یه هفته میگذره
و من کره با کل خاطراتم بخاطر یک نفر دیگه ترک البته پشیمون هم نیستم چون وقتی به گذشتهی شکنده و بی رحم اون نگاه میکنم نمی تونم تنهاش بزارم البته خودم هم دسته کمی از اون نداشتم
تو هتل اختصاصی اقای جعون بودم که گوشیم زنگ خورد
ات: الو
پدر ات: ات تویی
ات: بله پدر خودمم
پدر ات: دختر کجایی چند روز دنبالت می چرخم
ات: پدر کره نیستم
پدر ات: کجایی
ات: فرانسه
پدر ات: فرانسه چی کار میکنی
ات: سفر کاریه رییس کار داشت مجبور بودم بیام
پدر ات: چرا بی خبر میری
ات: کار داشتم
پدر ات: هر چی سریع تر بیا کره
ات: نمیشه پدر
پدر ات: منو گول نزن فکر نکن که اخبار ها رو نخوندم با دوست پسرت فرار کردی هان؟
ات: پدر اونا شایعه
پدر ات: اگه شایع باشو بیا خونه
ات: نمی تونم اخه
پدر ات: یا میای یا که میام
ات: خیلی خوب باشه خدافظ
پایان تماس
ات: فقط همینو کم داشتیم اه
جونگکوک: چی رو
ات: اوه شمایید هیچی
جونگکوک: ات می تونی با من راحت باسی اتفاقی افتاده بهم بگو
ات: راستش راستش
جونگکوک: چی
ات: که همه داستان تعریف میکنه
جونگکوک :خیلی خوب تنها نمی تونی بری باهم میرم
فردا خوبه؟؟
ات: واقعا ممنونم
جونگکوک: پس نگرانش نکن
پرش زمانی به فردا صبح سوار هواپیما شدیدم و به سمت کره حرکت کردیم
که پدرم اسمس داد خونه خودمون منتظرتم
دو ساعتی میگذشت و ما کره بودیم
که اقای جعون اصرار داشت که اونم بیاد
که ماجرا توضیح بده
در خونه باز شد و از حیاط به توی خونه قدم برداشتیم
که با صحنه ای که مواجع شدیم هوش از سرمون پرید
ات:پدر تو تو چی کار کردی هان
جونگکوک: شما دوتا باهمید
______________________
بله اینم از فصل دوم هر فصل 20 پارته🙂
___________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
#فیک
فصل دوم
_____________
یه هفته میگذره
و من کره با کل خاطراتم بخاطر یک نفر دیگه ترک البته پشیمون هم نیستم چون وقتی به گذشتهی شکنده و بی رحم اون نگاه میکنم نمی تونم تنهاش بزارم البته خودم هم دسته کمی از اون نداشتم
تو هتل اختصاصی اقای جعون بودم که گوشیم زنگ خورد
ات: الو
پدر ات: ات تویی
ات: بله پدر خودمم
پدر ات: دختر کجایی چند روز دنبالت می چرخم
ات: پدر کره نیستم
پدر ات: کجایی
ات: فرانسه
پدر ات: فرانسه چی کار میکنی
ات: سفر کاریه رییس کار داشت مجبور بودم بیام
پدر ات: چرا بی خبر میری
ات: کار داشتم
پدر ات: هر چی سریع تر بیا کره
ات: نمیشه پدر
پدر ات: منو گول نزن فکر نکن که اخبار ها رو نخوندم با دوست پسرت فرار کردی هان؟
ات: پدر اونا شایعه
پدر ات: اگه شایع باشو بیا خونه
ات: نمی تونم اخه
پدر ات: یا میای یا که میام
ات: خیلی خوب باشه خدافظ
پایان تماس
ات: فقط همینو کم داشتیم اه
جونگکوک: چی رو
ات: اوه شمایید هیچی
جونگکوک: ات می تونی با من راحت باسی اتفاقی افتاده بهم بگو
ات: راستش راستش
جونگکوک: چی
ات: که همه داستان تعریف میکنه
جونگکوک :خیلی خوب تنها نمی تونی بری باهم میرم
فردا خوبه؟؟
ات: واقعا ممنونم
جونگکوک: پس نگرانش نکن
پرش زمانی به فردا صبح سوار هواپیما شدیدم و به سمت کره حرکت کردیم
که پدرم اسمس داد خونه خودمون منتظرتم
دو ساعتی میگذشت و ما کره بودیم
که اقای جعون اصرار داشت که اونم بیاد
که ماجرا توضیح بده
در خونه باز شد و از حیاط به توی خونه قدم برداشتیم
که با صحنه ای که مواجع شدیم هوش از سرمون پرید
ات:پدر تو تو چی کار کردی هان
جونگکوک: شما دوتا باهمید
______________________
بله اینم از فصل دوم هر فصل 20 پارته🙂
___________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
#فیک
۵.۵k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.