تک پارتی(درخواستی)
فردا زیاد مینویسم قول میدم:)
میشه ۵۰۰ شیم از ذوق گریه کنم؟
#تکپارتی
#درخواستی
#سونگمین
&وقتی حسابی تح×ریک شده و تو....&
علامت ا.ت+ علامت سونگمین_
ویو ا.ت
همینطور که داشتی کیدرامای مورد علاقتو تماشا میکردی با صدای پیامک گوشیت به خودت امدی گوشیو برداشته و پیامو خوندی..
_ا.ت کجایی؟؟
سونگمین چش شده؟چرا اینقد سرد پیام داده؟
بیخیال فکر هات کرده و جواب پیامشو دادی..
+خونه ام بیب...
گوشیو کنار گذاشته و دوباره به تلوزیون خیره شدی تا چند دقیقه ای وضعیت خیلی عالی بود تا موقعی که زنگ در به صدا درامد
به ساعت خیره شدی امکان نداشت سونگمین این ساعت برگرده...
از رو مبل بلند شده و به طرف در رفتی دستگیره درو که چرخوندی سونگمین با شتاب وارد خانه شده و تورو محکم رو دیوار چسبوند بدون هیچ مقدمه ای لباتو وحشیانه به بازی گرفته بود از داغی نفس و دستاش که داشت بدنتو لمس میکرد متوجه تح^ریک شدیدش شده بودی!
خواستی مقاومت کنی ولی قدرتت در مقابل قدرت اون پوچ و بی معنی بود...
از رون پاهات گرفته و بلند کرد و شروع کرد حرکت کردن به سمت اتاق البته تا موقعی که به اتاق برسین هزار بار با دیوار برخورد کرده بودین...
اره بلاخره به اتاق رسیده بودین محکم تورو پرت کرد رو تخت و روت خیمه زد
_ا.ت خیلی بهت نیاز دارم...زیاد...پیش....از....اندازه بیب...تو باید باهام راه بیای!(خمار)
تا خواستی حرفی بزنی که دوباره با کوبیده شدن لباش به لبات خفه شدی اینبار عمیق تر از قبل میبوسید
البته فقط بوسه نبود همراه بوسه داشت لباستو در میاورد مقاومت های تو پس از چند ثانیه کلافش کرد و باعث جدا شدن ازت شد..
نفس عمیقی کشیده و محکم به شونش زدی!
+دیونه شدی سونگمین؟؟
_میشه خفه شی و باهام کنار بیای..؟
+نمیشه...
_پس منم زوری انجامش میدم..
دوباره خواست ببوستت که اینبار سرتو چرخوندی و مانع کارش شدی...
_ا.تتتت چتههههههه!
+پریودم!
با شنیدن حرف پریودی خماریش پریده و با حالت نگرانی به چشمات خیره شد...
زود از روت بلند شده و کمک کرد که تو هم بشینی...
_من معذرت میخوام بیب...
خندیدی و گفتی:عیب نداره عشقم شاید نتونم الان یچیزیو برطرف کنم ولی...
دستاتو باز کردی...
+میتونم بغلت کنم...
خندید و اونم محکم بغلت کرد..!
The end. . .
میشه ۵۰۰ شیم از ذوق گریه کنم؟
#تکپارتی
#درخواستی
#سونگمین
&وقتی حسابی تح×ریک شده و تو....&
علامت ا.ت+ علامت سونگمین_
ویو ا.ت
همینطور که داشتی کیدرامای مورد علاقتو تماشا میکردی با صدای پیامک گوشیت به خودت امدی گوشیو برداشته و پیامو خوندی..
_ا.ت کجایی؟؟
سونگمین چش شده؟چرا اینقد سرد پیام داده؟
بیخیال فکر هات کرده و جواب پیامشو دادی..
+خونه ام بیب...
گوشیو کنار گذاشته و دوباره به تلوزیون خیره شدی تا چند دقیقه ای وضعیت خیلی عالی بود تا موقعی که زنگ در به صدا درامد
به ساعت خیره شدی امکان نداشت سونگمین این ساعت برگرده...
از رو مبل بلند شده و به طرف در رفتی دستگیره درو که چرخوندی سونگمین با شتاب وارد خانه شده و تورو محکم رو دیوار چسبوند بدون هیچ مقدمه ای لباتو وحشیانه به بازی گرفته بود از داغی نفس و دستاش که داشت بدنتو لمس میکرد متوجه تح^ریک شدیدش شده بودی!
خواستی مقاومت کنی ولی قدرتت در مقابل قدرت اون پوچ و بی معنی بود...
از رون پاهات گرفته و بلند کرد و شروع کرد حرکت کردن به سمت اتاق البته تا موقعی که به اتاق برسین هزار بار با دیوار برخورد کرده بودین...
اره بلاخره به اتاق رسیده بودین محکم تورو پرت کرد رو تخت و روت خیمه زد
_ا.ت خیلی بهت نیاز دارم...زیاد...پیش....از....اندازه بیب...تو باید باهام راه بیای!(خمار)
تا خواستی حرفی بزنی که دوباره با کوبیده شدن لباش به لبات خفه شدی اینبار عمیق تر از قبل میبوسید
البته فقط بوسه نبود همراه بوسه داشت لباستو در میاورد مقاومت های تو پس از چند ثانیه کلافش کرد و باعث جدا شدن ازت شد..
نفس عمیقی کشیده و محکم به شونش زدی!
+دیونه شدی سونگمین؟؟
_میشه خفه شی و باهام کنار بیای..؟
+نمیشه...
_پس منم زوری انجامش میدم..
دوباره خواست ببوستت که اینبار سرتو چرخوندی و مانع کارش شدی...
_ا.تتتت چتههههههه!
+پریودم!
با شنیدن حرف پریودی خماریش پریده و با حالت نگرانی به چشمات خیره شد...
زود از روت بلند شده و کمک کرد که تو هم بشینی...
_من معذرت میخوام بیب...
خندیدی و گفتی:عیب نداره عشقم شاید نتونم الان یچیزیو برطرف کنم ولی...
دستاتو باز کردی...
+میتونم بغلت کنم...
خندید و اونم محکم بغلت کرد..!
The end. . .
۲۸.۲k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.