پارتدهم
#پارت_دهم
*باربد*
امکان نداره همچین چیزی اخه لیلا چرا باید همچین کاری بکنه اون اینقدر عاشق سروش بود دشمنی با کسی هم نداره که بخواد از این راه اذیتش کنه
الهه-توام هنوز باور نکردی نه
-الهه حرفایی میزنی اخه چجوری باور کنم لیلا همچین کاری کرده
الهه-منم باور نمیکنم چون خیلی سروش رو دوست داشت
4سال بعد
تو این چهار سال بعضی چیزا عوض شد تقریبا میشه گفت هیچی مثه سابق نشد سروش که الان با مهشید نمیدونم واقعا لیلا رو فراموش کرده یا داره وانمود میکنه چندباری پیش لیلا هم رفتم میگه به یچیزایی شک کرده اگه بتونه یه مدرکی بدست بیاره که بی گناهیش رو ثابت کنه میگفت سروش برام مرد با همچین کاری که کرد فقط میخوام ثابت کنم ک من هیچ کاری نکردم خودمم هم که یه حسایی نسبت به باربد پیدا کردم اوایل فک میکردم برا سنمه که اینجوری فکر میکنم اما الان میبینم واقعا عاشقش شدم نمیدونم اون حسی بهم داره یا ن اما خدا کنه داشته باشه چون توی رفتارش چیزی نشون نمیده اه الهه حرفایی میزنی ها این همه دختر قشنگ آلمانی تو رو میخواد چیکار اخه
سروش-الهه تو کدوم باغ سیر میکنی شامتو بخور دیگه
-سروش
سروش-بله
-تو واقعا لیلا رو فراموش کردی یا...
سروش-الهه قبلا هم گفتم چرا اسمشو میاری
-خیلی خب بابا توام اه انگار چی گفتم
سروش-دیگه نشنونم
-اوفففف باشه توام اه
بعد از گفتن شب بخیر و کوفت و زهرمار رفتم تو اتاقم و مشغول دوره کردن شدم فردا امتحان داشتم هی خدا کی دانشگاه تموم میشه
وجی-کی بود هی میگفت پس کی میرم دانشگاه حالا چیشد
-اه توام وقت گیر اوردی ها ولم کن خیر سرم فردا امتحان دارم بزار بخونم
خوددرگیری تا این حد نشستم دوره کردم البته دوره کردن بهش نمیگن چون مثه خر خوندم و همون جوری هم خوابم برد
با سروصدای بیرون از خواب بیدار شدم نگاه ساعت کردم اوفف خداروشکر خواب نموندم رفتم پایین که باربد و مهشید و سروش رو دیدم
باربد-ساعت خواب بانو
-اه سر به سرم نزار میدونی تا ساعت چند داشتم میخوندم
باربد-به من چه اخه کل روز بیکار بودی میخواستی بخونی
مهشید-تو مگه اینو نمیشانسی ده بار هم بخونه میگه کم خوندم بابا والا نمره قبولی هم بگیری بهت مدرک میدن اینکارا چیه اینقدر خودت رو اذیت میکنی
-خب چیکار کنم
مهشید-دوبار بخون زیاد زیادش سه بار بخون والا نمرت کم نمیشه
-حالا دور بعد
مهشید-اه یه گوشش دره یکیش دروازه دور بعد هم لابد دور بعدشه ن
-اصلا اینو بیخیال چیشده این ساعت اومدین چیزی شده
مهشید-ن بابا میخواسته چی بشه فقط
-فقط چی
مهشید-این دختره خیلی گیر باربد داده ول کن هم نی
-خب به من چه
مهشید-دقیقا مشکل ما هم همینه خب دختره قرار بیاد اینجا
-خب بیاد مگه خونه منه خونه سروش
مهشید-دو دقیقه چیزی نگو تا بگم خب قراره تو...
*باربد*
امکان نداره همچین چیزی اخه لیلا چرا باید همچین کاری بکنه اون اینقدر عاشق سروش بود دشمنی با کسی هم نداره که بخواد از این راه اذیتش کنه
الهه-توام هنوز باور نکردی نه
-الهه حرفایی میزنی اخه چجوری باور کنم لیلا همچین کاری کرده
الهه-منم باور نمیکنم چون خیلی سروش رو دوست داشت
4سال بعد
تو این چهار سال بعضی چیزا عوض شد تقریبا میشه گفت هیچی مثه سابق نشد سروش که الان با مهشید نمیدونم واقعا لیلا رو فراموش کرده یا داره وانمود میکنه چندباری پیش لیلا هم رفتم میگه به یچیزایی شک کرده اگه بتونه یه مدرکی بدست بیاره که بی گناهیش رو ثابت کنه میگفت سروش برام مرد با همچین کاری که کرد فقط میخوام ثابت کنم ک من هیچ کاری نکردم خودمم هم که یه حسایی نسبت به باربد پیدا کردم اوایل فک میکردم برا سنمه که اینجوری فکر میکنم اما الان میبینم واقعا عاشقش شدم نمیدونم اون حسی بهم داره یا ن اما خدا کنه داشته باشه چون توی رفتارش چیزی نشون نمیده اه الهه حرفایی میزنی ها این همه دختر قشنگ آلمانی تو رو میخواد چیکار اخه
سروش-الهه تو کدوم باغ سیر میکنی شامتو بخور دیگه
-سروش
سروش-بله
-تو واقعا لیلا رو فراموش کردی یا...
سروش-الهه قبلا هم گفتم چرا اسمشو میاری
-خیلی خب بابا توام اه انگار چی گفتم
سروش-دیگه نشنونم
-اوفففف باشه توام اه
بعد از گفتن شب بخیر و کوفت و زهرمار رفتم تو اتاقم و مشغول دوره کردن شدم فردا امتحان داشتم هی خدا کی دانشگاه تموم میشه
وجی-کی بود هی میگفت پس کی میرم دانشگاه حالا چیشد
-اه توام وقت گیر اوردی ها ولم کن خیر سرم فردا امتحان دارم بزار بخونم
خوددرگیری تا این حد نشستم دوره کردم البته دوره کردن بهش نمیگن چون مثه خر خوندم و همون جوری هم خوابم برد
با سروصدای بیرون از خواب بیدار شدم نگاه ساعت کردم اوفف خداروشکر خواب نموندم رفتم پایین که باربد و مهشید و سروش رو دیدم
باربد-ساعت خواب بانو
-اه سر به سرم نزار میدونی تا ساعت چند داشتم میخوندم
باربد-به من چه اخه کل روز بیکار بودی میخواستی بخونی
مهشید-تو مگه اینو نمیشانسی ده بار هم بخونه میگه کم خوندم بابا والا نمره قبولی هم بگیری بهت مدرک میدن اینکارا چیه اینقدر خودت رو اذیت میکنی
-خب چیکار کنم
مهشید-دوبار بخون زیاد زیادش سه بار بخون والا نمرت کم نمیشه
-حالا دور بعد
مهشید-اه یه گوشش دره یکیش دروازه دور بعد هم لابد دور بعدشه ن
-اصلا اینو بیخیال چیشده این ساعت اومدین چیزی شده
مهشید-ن بابا میخواسته چی بشه فقط
-فقط چی
مهشید-این دختره خیلی گیر باربد داده ول کن هم نی
-خب به من چه
مهشید-دقیقا مشکل ما هم همینه خب دختره قرار بیاد اینجا
-خب بیاد مگه خونه منه خونه سروش
مهشید-دو دقیقه چیزی نگو تا بگم خب قراره تو...
- ۱۷.۴k
- ۲۶ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط