سال اولی ها بیان...
سال اولی ها بیان...
هانا: هری اون کیه؟
هری : نمیدونم!
دنبالش رفتیم مارو سوار قایق کرد و مارو برد به سمت هاگوارتز
رسیدیم به هاگوارتز به قلعه ورود کردیم یکی از معلمان هاگوارتز گفت دنبال من بیاید ما رو همراه خودش به سرسرای بزرگ مدرسه برد کلاه قدیمی وصله پینه داری روی صندلی گذاشته شده بود استادی که مارا اورده بود که گویا نامش مک گوناگل بود اسم اولین نفر را خواند
سوزان بونز...سوزان روی صندلی نشست کلاه دهان باز کردو گفت هافلپاف
هریپاتر....گریفیندور
رونالد ویزلی ....اوه یه ویزلی میدونم کجا بزارمت گریفیندور
هرماینی گرنجر ....گریفیندور
هانا ابوت ....قلب هانا در سینه فرو ریخت
رفت روی صندلی نشست به فکر حرف رون افتاد که گفته بود اسلیترین گروه بدیه هانا زیرلب گفت :گریفیندور....گریفیندور...گریفیندور
گوش هایش هیچ چیز را نمی شنید کلاه در حالا فکر بود
کلاه قاضی :بله ...بله اره همینه....
هانا هیچ چیز نمی شنید صدای دست زدن امد فهمید همان لحظه فهمید که گروهبندی تمام شده .....
هانا: هری اون کیه؟
هری : نمیدونم!
دنبالش رفتیم مارو سوار قایق کرد و مارو برد به سمت هاگوارتز
رسیدیم به هاگوارتز به قلعه ورود کردیم یکی از معلمان هاگوارتز گفت دنبال من بیاید ما رو همراه خودش به سرسرای بزرگ مدرسه برد کلاه قدیمی وصله پینه داری روی صندلی گذاشته شده بود استادی که مارا اورده بود که گویا نامش مک گوناگل بود اسم اولین نفر را خواند
سوزان بونز...سوزان روی صندلی نشست کلاه دهان باز کردو گفت هافلپاف
هریپاتر....گریفیندور
رونالد ویزلی ....اوه یه ویزلی میدونم کجا بزارمت گریفیندور
هرماینی گرنجر ....گریفیندور
هانا ابوت ....قلب هانا در سینه فرو ریخت
رفت روی صندلی نشست به فکر حرف رون افتاد که گفته بود اسلیترین گروه بدیه هانا زیرلب گفت :گریفیندور....گریفیندور...گریفیندور
گوش هایش هیچ چیز را نمی شنید کلاه در حالا فکر بود
کلاه قاضی :بله ...بله اره همینه....
هانا هیچ چیز نمی شنید صدای دست زدن امد فهمید همان لحظه فهمید که گروهبندی تمام شده .....
۳.۶k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.