هانا ابوت دختری دورگه بود اما تو قبل از اینکه براش نامه ی
هانا ابوت دختری دورگه بود اما تو قبل از اینکه براش نامه ی هاگوارتز بیاد نمیدونست که رگ جادوگری داره اون دختر بینهایت زیبایی بود . موقع رفتن به ایستگاه کینزکراس شد او با چرخ دستی اش به یک دیوار تکیه داد و وارد ایستگاه شد با پدرو مادرش خداحافظی کرد و سوار قطار شد یک کوپه ی خالی پیدا کرد بعد از چند دقیقه یک نفر اومد اون ...
اون هری بود
هری: ام سلام همهی کوپه ها پره .....
هانا : بیا اینجا بشین
چند دقیقه بعد دختری به نام هرماینی
بعد هم پسری به نام رونالد
هانا او را رون ویزلی صدا زد
رون : هاگوارتز چهار تا گروه داره...به نام های گریفیندور، اسلیترین، هافلپاف،و ریونکلا
اسلیترین گروه ادم بد هاست
گریفیندور مال ادم های خوب و شجاعه ...
هانا:من عاشق گریفیندور هستم
بلاخره به هاگوارتز رسیدند
صدای نا مشخصی گفت: سال اولی ها از اینور....
اون هری بود
هری: ام سلام همهی کوپه ها پره .....
هانا : بیا اینجا بشین
چند دقیقه بعد دختری به نام هرماینی
بعد هم پسری به نام رونالد
هانا او را رون ویزلی صدا زد
رون : هاگوارتز چهار تا گروه داره...به نام های گریفیندور، اسلیترین، هافلپاف،و ریونکلا
اسلیترین گروه ادم بد هاست
گریفیندور مال ادم های خوب و شجاعه ...
هانا:من عاشق گریفیندور هستم
بلاخره به هاگوارتز رسیدند
صدای نا مشخصی گفت: سال اولی ها از اینور....
۳.۰k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.