پوزخند

(پوزخند)
*مرتیکه روانی اگه زیاد بهش فشار بیاد...
=ا..
ویو تهیونگ
کلارا نفس نفس زد..من سریع ماسک هوا رو بهش زدم پرستار گفت مرخصه
من دیگه کلارا و آت رو میبرم
=ت...تهیونگ
چیه؟
=م..میشه..بزاری...مامانم...بره؟
ن..
=خ..خواهش...میکنم..ب..برای کادو..ی..ت..تولد
هوفی کشیدم
باشه...ولی ش..ک..ن..جه هنوز سر جاشه
کلارا بغلم کرد اولین بار بود بغلم میکرد بادیگارد اومد و کلارا رو بغل کرد و برد که آت یه لبخند دردناک با بغض زد و اومد نزدیکم
-خیلی بامزه بود
یکم قرمز شدم و گفتم
حس خوبی داشت
-براش هم مادر باش هم پدر...
چ..چجوری؟
-اون خودت میدونی...ولی اون هنوزم می‌تونه خوشبخت بشه...
®ولی من هیچوقت نمیبخشمت انتقام ابجیم و میگیرم
۵۰ لایک
۱۵ کامنت (خودتون میدونید از کامنت منظورم چه کامنتیه)
دیدگاه ها (۳۹)

+میبینیم کوچولو®منتظر باش..+تو فقط ۶ سالته جوجه....®تو شش سا...

چهارسال بعد ویو نویسنده کلارا تقریبا ۱۷ سالش شده بود و به زب...

٪می‌تونه حرف بزنه ولی وقتی حرف زیاد میزنه یا کلا حرف میزنه ق...

تهیونگ که انگار نوازش شده بود خندید تفنگش و در آورد و سمت جو...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط