تهیونگ که انگار نوازش شده بود خندید تفنگش و در آورد و سمت
تهیونگ که انگار نوازش شده بود خندید تفنگش و در آورد و سمت جونگین گرفت که داد زدم
-تهیونگ توروخدا نکن بچست
+اینو میبینی کوچولو؟
®کور نیستم ازشم نمیترسم
+اگه یه گلوله تو مغزت خالی کنم چی میشه؟
®چون میترسی که من بزرگ بشم و اجیم و مامانم و نجات بدم
*برو انور مرتیکه از پسرم دور شو
ویو آت
که تهیونگ دستمو گرفت و کشید تو بغلش
+زنت مال منه....
میخواست بوسم کنه که سرمو دور کردم جونگکوک که از عصبانیت رگ گردنش زد بود مشتشو بلند کرد تا بزنه تو صورت تهیونگ که اسم جونگین و صدا زدن
®مامان بیا بریم
از بغل تهیونگ در اومدم و جونگین و بغل کردم که گریه کرد
®تو با ما نمیای؟ (گریه)
که خون از دهنش پاشید
-جونگکوک ببرش توروخدا
*خ..خدافظ ملکه من
ویو تهیونگ
یه بغض بدی تو گلوم بود آت شروع کرد به گریه کردن که پرستار اومد بیرون
٪اقا...از قسمت های حیاطی چند سانت فاصله داشتن تونستیم خطر و رفع کنیم ولی...دخترتون خیلی ضعیفه و قدرت حرف زدنش کمه یعنی میتونه حرف بزنه ولی
-تهیونگ توروخدا نکن بچست
+اینو میبینی کوچولو؟
®کور نیستم ازشم نمیترسم
+اگه یه گلوله تو مغزت خالی کنم چی میشه؟
®چون میترسی که من بزرگ بشم و اجیم و مامانم و نجات بدم
*برو انور مرتیکه از پسرم دور شو
ویو آت
که تهیونگ دستمو گرفت و کشید تو بغلش
+زنت مال منه....
میخواست بوسم کنه که سرمو دور کردم جونگکوک که از عصبانیت رگ گردنش زد بود مشتشو بلند کرد تا بزنه تو صورت تهیونگ که اسم جونگین و صدا زدن
®مامان بیا بریم
از بغل تهیونگ در اومدم و جونگین و بغل کردم که گریه کرد
®تو با ما نمیای؟ (گریه)
که خون از دهنش پاشید
-جونگکوک ببرش توروخدا
*خ..خدافظ ملکه من
ویو تهیونگ
یه بغض بدی تو گلوم بود آت شروع کرد به گریه کردن که پرستار اومد بیرون
٪اقا...از قسمت های حیاطی چند سانت فاصله داشتن تونستیم خطر و رفع کنیم ولی...دخترتون خیلی ضعیفه و قدرت حرف زدنش کمه یعنی میتونه حرف بزنه ولی
- ۵.۷k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط