عمری خندیدم به این عاشق و آن عاشق

عمری خندیدم به این عاشق و آن عاشق
چنین عشقی به سرم آمد که دیگر من نمیخندم 
#خاص
دیدگاه ها (۲)

گاهی باید رفت ... باید نسخه ی فاصله گرفتن را برای خود پیچید ...

دین راهگشا بود و تو گمگشتۀ دینیتردید کن ای زاهد اگر اهل یقین...

دختر عصبی

در سینه امسرمایی از زمستانی ناشناختهرخنه کرده استمن فردای رو...

قصد رفتن ب سرم امد اما چ کنم ک اینجا شده خونه دوم من..هر بار...

همه عمر را عاشق بوده‌ ام تو خود این را بهتر میدانی ،اما هرگز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط