مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

پارت : ۱۲

پشت سرش راه افتادم
هر روز تنفرم نسبت بهش بیشتر میشه
اگه میتونستم در کشتنش لحظه ای درنگ نمیکردم.

به اتاق که رسیدیم رو کاناپه راحتی نشست و بهم اشاره کرد که جلو برم

اشاره کرد
_بشین
+چی؟
عصبی دستمو گرفت و محکم رو پاش نشوند
دستشو سمت موهام برد و نوازششون کرد

_امروز دختر خوبی نبودی!
متعجب سرمو بالا اوردم و به دوتا تیله مشکیش خیره شدم

تق . تق .
جونگکوک عصبی غرید :
کیه؟
در اتاق باز شد و مردی وارد اتاق شد
گویی انتظار چنین چیزیو نداشت و حرف تو دهنش ماسید

_چی شده سهون؟

مردی که سهون نام بود گفت :
دیدگاه ها (۰)

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

پارت : ۱۴ هینی کشیدم+ش..شما_هیس! هیس شو سیع کردم به بالاتنه ...

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط