~~~فیک ھمسر مخفی~~~
پارت : ۱۳
پدرتون پشت تلفن هستن
اینبار جونگکوک بود که تعجب کرده گفت :
_چی؟، پدرم؟
درجا منو از خودش جدا کرد و بلند شد
_ا.ت میتونی بری
******
میز رو با سلیقه چیدم و منتظر ارباب موندم
همیشه عادت داشت که صبحانش راس ساعت ۶ سرو شه!
بعد از خوردن صبحانه برای کاری با مردی که تازه دیروز دیدم و از قرار معلوم دست راست جونگکوک محصوب میشد!
اجوما گفته بود اگه بیکار شدم به دنبال یک خدمتکار شخصی باید کارهای دیگه ای هم انجام بدم
&ا.تتت
ملافه اخرو رو بند پهن کردم
+بله
&ارباب جوان ، کارت دارن
تق . تق .
_گمشو بیا داخل
اروم دستگیره رو کشیدم و وارد اتاق شدم
+بامن کار..ی..
_کدوم قبرستونی بودی؟
+پ..پشت عمارت!
_اونجا چه غلطی میکردی؟
+اخه اجوما گفت اگه بیکار شدم به بقیه....
_بسه! ادامه نده ؛ تو خدمتکار منی! من!
فقط کاری های مربوط به منو انجام میدیو بس!
_درباره این موضوع خودم با اجوما حرف میزنم
حالام گمشو برو حمومو حاضر کن
با عجله به سمت حمام رفتم تا امادش کنم اما...
پدرتون پشت تلفن هستن
اینبار جونگکوک بود که تعجب کرده گفت :
_چی؟، پدرم؟
درجا منو از خودش جدا کرد و بلند شد
_ا.ت میتونی بری
******
میز رو با سلیقه چیدم و منتظر ارباب موندم
همیشه عادت داشت که صبحانش راس ساعت ۶ سرو شه!
بعد از خوردن صبحانه برای کاری با مردی که تازه دیروز دیدم و از قرار معلوم دست راست جونگکوک محصوب میشد!
اجوما گفته بود اگه بیکار شدم به دنبال یک خدمتکار شخصی باید کارهای دیگه ای هم انجام بدم
&ا.تتت
ملافه اخرو رو بند پهن کردم
+بله
&ارباب جوان ، کارت دارن
تق . تق .
_گمشو بیا داخل
اروم دستگیره رو کشیدم و وارد اتاق شدم
+بامن کار..ی..
_کدوم قبرستونی بودی؟
+پ..پشت عمارت!
_اونجا چه غلطی میکردی؟
+اخه اجوما گفت اگه بیکار شدم به بقیه....
_بسه! ادامه نده ؛ تو خدمتکار منی! من!
فقط کاری های مربوط به منو انجام میدیو بس!
_درباره این موضوع خودم با اجوما حرف میزنم
حالام گمشو برو حمومو حاضر کن
با عجله به سمت حمام رفتم تا امادش کنم اما...
- ۱۳.۷k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط