~~~فیک ھمسر مخفی~~~
پارت : ۱۰
ملافه هارو گرفتم و ملافه های همه اتاقارو تمیز کردم
فقط ی اتاق مونده بود اتاق ارباب
هیچ خوشی از خاطره اون اتاق ندارم
پسره..لاشی.
تق . تق .
_بیا داخل
دستمو رو دستگیره فشردم و با ی نفس عمیق وارد اتاقش شدم
+ارباب اومدم...
_لازم نیست
هنگ کرده سرمو آوردم بالا
بازم با اون پوزخند مزخرفش روبه رو شدم
از قرار معلوم ننش فقط زاییدن بلد بود
که هیچ ادب بهش یاد ندادن.
آروم به سمتم قدم برداشت
ارسیده ازینکه غلطی بکنه عقب گرد کردم
که به کنسول خوردم
_کار خودت بود ، مگ نه؟
+چ...ی کا..ر م.ن بو..دد؟
_دزدی از عمارت....
ی نگاه عمیق به چشمام انداخت و حرفشو کامل کرد
_من.
_موش کوچولو ، گیرت انداختم.
با شصت انگشتش لبامو به بازی گرفت
_اجوما تورو دیشب دیده؟
+خب...
_میدونم چرا از اتاقت خارج شدی
_بخاطر دو تیکه پارچه!
+لطفا..برید..کنار...من...میخ..ام..برم
_تا نخوام نمیری!
ملافه هارو گرفتم و ملافه های همه اتاقارو تمیز کردم
فقط ی اتاق مونده بود اتاق ارباب
هیچ خوشی از خاطره اون اتاق ندارم
پسره..لاشی.
تق . تق .
_بیا داخل
دستمو رو دستگیره فشردم و با ی نفس عمیق وارد اتاقش شدم
+ارباب اومدم...
_لازم نیست
هنگ کرده سرمو آوردم بالا
بازم با اون پوزخند مزخرفش روبه رو شدم
از قرار معلوم ننش فقط زاییدن بلد بود
که هیچ ادب بهش یاد ندادن.
آروم به سمتم قدم برداشت
ارسیده ازینکه غلطی بکنه عقب گرد کردم
که به کنسول خوردم
_کار خودت بود ، مگ نه؟
+چ...ی کا..ر م.ن بو..دد؟
_دزدی از عمارت....
ی نگاه عمیق به چشمام انداخت و حرفشو کامل کرد
_من.
_موش کوچولو ، گیرت انداختم.
با شصت انگشتش لبامو به بازی گرفت
_اجوما تورو دیشب دیده؟
+خب...
_میدونم چرا از اتاقت خارج شدی
_بخاطر دو تیکه پارچه!
+لطفا..برید..کنار...من...میخ..ام..برم
_تا نخوام نمیری!
۹.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.