جیمین:کار اون اشغال های اطراف رو تموم کن...یکم خوشبگذرون!
جیمین:کار اون اشغال های اطراف رو تموم کن...یکم خوشبگذرون!...منم کار این رو تموم میکنم
دیگه صبر نکرد و هجوم برد سمتش...مثل دعوای شیر و ببر....قشنگ به جون هم اوفتاده بودن...انگار دشمنی ای قدیمی باهم داشتن
خیلی جدی بودن
کلودی اونجا داشت از زدن اونا لذت میبرد و جیمین کاملا جدی قصد داشت این فرد رو بکشه
رفت سمتش و خواست مشتی بزنه اما انگار اون فرد خیلی ماهر تو بود...جاخالی ای داد و بعد اون بود که به جیمین مشت زد...
باید ی جوری به بهش نزدیک میشد...تا بتونه بیهوشش کنه
پس با مشت بعدی ای حس کرد... افتاد زمین و خودشو به بیهوشی زد
_:سوسول
رفت نزدیک جیمین و خیز برداشت سمتش، جیمین لحظه ای صبر کرد و بعد هماهنگ با باز کردن چشماش با آرنج زد تو دهنش...اوفتاد زمین،جیمین از این فرصت استفاده کرد و رفت لگدی بهش زد...بهترین موقعیت بود
آمپولی از جیبش درآورد و بدون فکر زد به گردن اون مرد
دیگه صبر نکرد و هجوم برد سمتش...مثل دعوای شیر و ببر....قشنگ به جون هم اوفتاده بودن...انگار دشمنی ای قدیمی باهم داشتن
خیلی جدی بودن
کلودی اونجا داشت از زدن اونا لذت میبرد و جیمین کاملا جدی قصد داشت این فرد رو بکشه
رفت سمتش و خواست مشتی بزنه اما انگار اون فرد خیلی ماهر تو بود...جاخالی ای داد و بعد اون بود که به جیمین مشت زد...
باید ی جوری به بهش نزدیک میشد...تا بتونه بیهوشش کنه
پس با مشت بعدی ای حس کرد... افتاد زمین و خودشو به بیهوشی زد
_:سوسول
رفت نزدیک جیمین و خیز برداشت سمتش، جیمین لحظه ای صبر کرد و بعد هماهنگ با باز کردن چشماش با آرنج زد تو دهنش...اوفتاد زمین،جیمین از این فرصت استفاده کرد و رفت لگدی بهش زد...بهترین موقعیت بود
آمپولی از جیبش درآورد و بدون فکر زد به گردن اون مرد
۵.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.