مثل ی دریا شدم اما تو باران نیست

مثلِ یڪ دریا شدمـ، اما تو باران نیستے
مثلِ خورشیدمـ برایت، ماهِ تابان نیستے،
روز و شب با ساز تو رقصیدمـ اما بـے وفا
در ڪنارم هستے اما شاد و رقصان نیستے،
دوست دارم مثلِ رودے پر تلاطمـ باشے و
ساڪتے و گوشہ گیری، اهلِ طغیان نیستے،
ساز ڪوڪے بودمـ و ساز مخالف مےزدی
بر دلِ آشفتـہ ام گویے ڪہ سامان نیستے،
همچو بیمارے شدمـ شاید پرستارمـ شوے
من ندانستمـ ڪہ خود،دردے ودرمان نیستے،
نیمہ ے پر بودمـ و لبریز احساسات ناب
پُر ڪہ نہ،حتے برایمـ نصف لیوان نیستے
در نبودت چشمـِ خود را حلقہ بر در میڪنمـ،
شڪ_ندارمـ_در_نبودمـ_زار_و_نالان_نیستے،
فڪر ڪردمـ بعدِ من عشقمـ عذابت میدهد
گوییا آسوده هستے،فڪرِ جبران نیستـے . . .
دیدگاه ها (۲)

گفتم به دل عاشق مشو،جاےی براے عشق نیست خندید دل گفتا به من،پ...

من که در گوشه ی چشمت نشدم جا چه کنم؟نکشم دست از آن چشم فریبا...

بگذر دوباره مثل شهاب از کنار منزیباترین ستاره ی دنباله دار م...

امشب بیا درد و دل کردنم گوش کنفردا که رفتی ز پیشم فراموش کند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط