امشب بیا درد و دل کردنم گوش کن

امشب بیا درد و دل کردنم گوش کن
فردا که رفتی ز پیشم فراموش کن
دردی نهفته در دلم که با تو خواهم گفت
دردی که آب گریه هم زِ دل نخواهد شست
عمری است که من به پای دلبری بنشستم
با این که دلم شکست عهد خود نشکستم
هر شبی که چشم بر آسمان می دوختم
تا سحر به جای ستاره من می سوختم
خون در دلم موج می زد ولی ساختم
اما در این ساختن جان خود باختم
آن گه که باد غم بر آشیان دل وزید
کشتی عمر من به گل نشست و کس ندید
نمی دانم فلک با من چرا این گونه تا کرد
مرا بی کس در این دنیای وانفسا رها کرد
دیدگاه ها (۲)

بگذر دوباره مثل شهاب از کنار منزیباترین ستاره ی دنباله دار م...

مثلِ یڪ دریا شدمـ، اما تو باران نیستےمثلِ خورشیدمـ برایت، ما...

من یار تو را دارم دلدار نمی خواهمدلدار تو را دارم من یار نمی...

چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی؟محرمِ دل، مطلبِ تن، مق...

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیداز چین طرهٔ او فتنه‌ها ...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط