گوشیمو برداشتم و به مینا زنگ زدم و گفتم بیاد پایین مینا ه
گوشیمو برداشتم و به مینا زنگ زدم و گفتم بیاد پایین مینا هم گفت باشه و اومد و رفتم در رو باز کردم و مینا اومد داخل مینا گفت که خیلی دخترای خوبی بود مهمان نواز بودن و همین حرفا و آروم بهم نزدیک شد و گفت که عکس اتاق سحر که تو شهر خودشون بود رو دیده که پر از عکسای منه منم که از این خبر خیلی ذوق کردم اما به روی خودم نیاوردم و گفتم خوب خیلی ها طرفدارمن مینا هم به صورت تمسخر خندید و گفت بله آقا
دیدم گوشیم زنگ میخوره به گوشیم که نگاه کردم دیدم خدای من عارفه باز چی کار داره جواب دادم و گفتم بله آقای دردسر دیدم یه آقایی باصدای کلفت میگه سلام پسرم من که هول کرده بودم فهمیدم پدرشه گفتم خوبید آقای غلامی گفت خواهش میکنم پسرم
من. کاری داشتید
پدر عارفـ. میخواستم بگم که این عارف ما از دختر عمو شما خوشش اومده اگه میشه از عموتون دخترش رو برا عارف خواستگاری کنی یا شمارش رو برام بفرستی
من که هول کرده بودم و نمیدونستم چی بگم گفتم بهتون زنگ میزنم و سریع گوشی رو قطع کردم و رفتم و نشستم پیش مینا و گفتم مبارک دختر گفت چی گفتم خواستگار برات اومده مینا گفت خواستگار چه خواستگاریه که تو میدونی من نمیدونم
من. دوست خودمه عارف غلامی بازیکنه
مینا با تعجب گفت عارف غلامی منو از کجا دیده و من گفتم که دیشب همینجا دیدت حالا خودم به بابات بگم یا بگم باباش بگه
مینا که سرخ شده بود با خجالت گفت بگو باباش بگه و منم شماره عموم رو برا عارف فرستادم
مینا ازم پرسید چجور پسریه گفتم کی گفت عارف دیگه
من. پسر خوبیه دوست داشتنی البته بهتر من نمیشع ها
مینا. چقدم مغروری
من. فرق مغرور بودن و شوخی رو نمیفهمی
مینا. 😑
دیدم گوشیه مینا زنگ خورد
مینا
وای بابامه یعنی میخواد چی بگه گوشیو برداشتم و جواب دادم
بابام. دخترم بردار بیا کرج که میخواد خواستگار بیاد
من. باشششششههه فردااا میییاااامممم
بابام. چرا اینقدر هولی خدانگهدار دخترم
من. خدانگهدار
دیدم که ارسلان میگه شمارتو بهش بدم منم گفتم بهش بگو بیاد دایرکت و دیدم درجا توی دایرکت از طرف عارف غلامی که پیجشم تیک آبی داشت( آرزویی که همیشه من داشتم) پیام اومده
دیدم گوشیم زنگ میخوره به گوشیم که نگاه کردم دیدم خدای من عارفه باز چی کار داره جواب دادم و گفتم بله آقای دردسر دیدم یه آقایی باصدای کلفت میگه سلام پسرم من که هول کرده بودم فهمیدم پدرشه گفتم خوبید آقای غلامی گفت خواهش میکنم پسرم
من. کاری داشتید
پدر عارفـ. میخواستم بگم که این عارف ما از دختر عمو شما خوشش اومده اگه میشه از عموتون دخترش رو برا عارف خواستگاری کنی یا شمارش رو برام بفرستی
من که هول کرده بودم و نمیدونستم چی بگم گفتم بهتون زنگ میزنم و سریع گوشی رو قطع کردم و رفتم و نشستم پیش مینا و گفتم مبارک دختر گفت چی گفتم خواستگار برات اومده مینا گفت خواستگار چه خواستگاریه که تو میدونی من نمیدونم
من. دوست خودمه عارف غلامی بازیکنه
مینا با تعجب گفت عارف غلامی منو از کجا دیده و من گفتم که دیشب همینجا دیدت حالا خودم به بابات بگم یا بگم باباش بگه
مینا که سرخ شده بود با خجالت گفت بگو باباش بگه و منم شماره عموم رو برا عارف فرستادم
مینا ازم پرسید چجور پسریه گفتم کی گفت عارف دیگه
من. پسر خوبیه دوست داشتنی البته بهتر من نمیشع ها
مینا. چقدم مغروری
من. فرق مغرور بودن و شوخی رو نمیفهمی
مینا. 😑
دیدم گوشیه مینا زنگ خورد
مینا
وای بابامه یعنی میخواد چی بگه گوشیو برداشتم و جواب دادم
بابام. دخترم بردار بیا کرج که میخواد خواستگار بیاد
من. باشششششههه فردااا میییاااامممم
بابام. چرا اینقدر هولی خدانگهدار دخترم
من. خدانگهدار
دیدم که ارسلان میگه شمارتو بهش بدم منم گفتم بهش بگو بیاد دایرکت و دیدم درجا توی دایرکت از طرف عارف غلامی که پیجشم تیک آبی داشت( آرزویی که همیشه من داشتم) پیام اومده
- ۱۶.۳k
- ۰۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط