پارت هفتم
پارت هفتم😍
سحر
دختر خوبی به نظر میرسه رفتم جلو و سلام کردم بعدم رفت تو آشپزخونه و گفتم قهوه یا چای اما خدا کنه بگه چای آخه قهوه نداریم 😑دختره. چای
خداروشکر ای جانم گفت چای اگه میگفت قهوه بد بخت بودم 💁☕براش چای ریختم و تخمک و پسته و چیپس و پفک رو توی سینی گذاشتم و رفتم پیش دختره و سعی کردم یکم باهاش گرم بگیرم بهش گفتم استقلال یا پرسپولیس؟!
گفت استقلال و منم بع اشاره ی لایک انگشتمو بالا بردم گفتم دانشجویی؟! گفت آره و بهم گفت بابات چطور اجازه میده بیای تو همچین شهری و تنها زندگی کنی؟ گفتم به این آسونی ها هم نبود کلی بدبختی تا راضی شد و هر ساعت یه بارم زنگ میزنه
دختره. 😂
راستی اسمت چی بود؟
دختره. مینا و شماهم فکر میکنم سحر باشین
من. آره خوشبختم
مینا. ارسلان گفت دوتا دخترین
من. ترنجم الان میاد ترننننننججججج نمیای
ترنج. اومدم
ترنج اومد و به دختره سلام کرد خلاصه خیلی باهم گرم گرفتیم
عارف
ارسلان جونم من از این دختر عموت خوشم اومده فکر میکردم با واکنش خوبی مواجه شم اما
ارسلان.عارف یه کلمه دیگه درباره دختر عموم حرف بزنی پرتت میکنم بیرون ناموسمه سرش غیرت دارم حرف دهنتو بفهم
من. آقا مگه عاشق شدن و ازدواج جرمه اصلا پیامبر میفرماید ازدواج یک کار شخصیه نه ببخشید شرعیه
فرشید.بریم دایرکت مینا خانم
ارسلان.ببین دهنتون ببندین تا ننداختمتون بیروووووونننننننن
ارسلان
گوشیو برداشتم و به مینا پیام دادم مینا خوبی ؟جات خوبه ؟راحتی
که دیدم دختره سحر یه ویس فرستاد و گفت نترسین آقای مطهری جاش خوبه
دیگه نسبت به صداش هم یه احساس خاصی پیدا کردم الانه که میفهمم این آهنگ عاشق شدم رفت رو برا کی خوندن برای یه آدمی مثل من و نوشتم لطف دارین خدا نصیب کنه از این همسایه ها
دیگه کم کم قصد خوابیدن کردیم من که خیلی خسته بودم به زودی خوابم برد و فردا صبح با صدای عارف و مهدی بیدار شدم و دیدم که دارن میرن از ته دل خیلی خوشحال بودم اما برای حفظ ظاهر به روی خودم نیاوردم و گفتم بیشتر میموندین اما گفتن که نه خیلی ممنون خیلی زحمت دادیم و خلاصه از این حرف های حال بهم زن زدنو رفتن
سحر
دختر خوبی به نظر میرسه رفتم جلو و سلام کردم بعدم رفت تو آشپزخونه و گفتم قهوه یا چای اما خدا کنه بگه چای آخه قهوه نداریم 😑دختره. چای
خداروشکر ای جانم گفت چای اگه میگفت قهوه بد بخت بودم 💁☕براش چای ریختم و تخمک و پسته و چیپس و پفک رو توی سینی گذاشتم و رفتم پیش دختره و سعی کردم یکم باهاش گرم بگیرم بهش گفتم استقلال یا پرسپولیس؟!
گفت استقلال و منم بع اشاره ی لایک انگشتمو بالا بردم گفتم دانشجویی؟! گفت آره و بهم گفت بابات چطور اجازه میده بیای تو همچین شهری و تنها زندگی کنی؟ گفتم به این آسونی ها هم نبود کلی بدبختی تا راضی شد و هر ساعت یه بارم زنگ میزنه
دختره. 😂
راستی اسمت چی بود؟
دختره. مینا و شماهم فکر میکنم سحر باشین
من. آره خوشبختم
مینا. ارسلان گفت دوتا دخترین
من. ترنجم الان میاد ترننننننججججج نمیای
ترنج. اومدم
ترنج اومد و به دختره سلام کرد خلاصه خیلی باهم گرم گرفتیم
عارف
ارسلان جونم من از این دختر عموت خوشم اومده فکر میکردم با واکنش خوبی مواجه شم اما
ارسلان.عارف یه کلمه دیگه درباره دختر عموم حرف بزنی پرتت میکنم بیرون ناموسمه سرش غیرت دارم حرف دهنتو بفهم
من. آقا مگه عاشق شدن و ازدواج جرمه اصلا پیامبر میفرماید ازدواج یک کار شخصیه نه ببخشید شرعیه
فرشید.بریم دایرکت مینا خانم
ارسلان.ببین دهنتون ببندین تا ننداختمتون بیروووووونننننننن
ارسلان
گوشیو برداشتم و به مینا پیام دادم مینا خوبی ؟جات خوبه ؟راحتی
که دیدم دختره سحر یه ویس فرستاد و گفت نترسین آقای مطهری جاش خوبه
دیگه نسبت به صداش هم یه احساس خاصی پیدا کردم الانه که میفهمم این آهنگ عاشق شدم رفت رو برا کی خوندن برای یه آدمی مثل من و نوشتم لطف دارین خدا نصیب کنه از این همسایه ها
دیگه کم کم قصد خوابیدن کردیم من که خیلی خسته بودم به زودی خوابم برد و فردا صبح با صدای عارف و مهدی بیدار شدم و دیدم که دارن میرن از ته دل خیلی خوشحال بودم اما برای حفظ ظاهر به روی خودم نیاوردم و گفتم بیشتر میموندین اما گفتن که نه خیلی ممنون خیلی زحمت دادیم و خلاصه از این حرف های حال بهم زن زدنو رفتن
- ۸.۹k
- ۰۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط