زندگی در سئول p

زندگی در سئول p8


ویو ات

بلاخره بعد یه ساعت کلاس تموم شد...حدود نیم ساعت تا کلاس بعدی وقت استراحت داریم...پس سریع رفتم سر وقت یونا

ات: یوناا
یونا: بله
ات: بیا اینجا ببینم
یونا: میشه نیام ؟
ات: یوناااااااا
یونا: غلط کردم اومدم
ات: خب خب خودت میگی یا از زیر زبونت حرف بکشم؟
یونا: خودم میگم
ات: میشنوم
یونا: عاممم...من دارم قرار میزارم
ات: جدیییییی! با کییییییی ؟؟؟؟
یونا: با یکی از کارمندای شرکت بابام
ات: واییییی مبارکهههههه دخترررر ( همو بغل میکنن)
یونا: ممنون خوشگلم
ات: حالا اسمش چیه ؟
یونا: سو یون
ات: واووو
یونا: میگم ات سو یون یه داداش ام داره هاااا
ات: خب من چیکار کنم ؟
یونا: گفتم شاید بخوای که...
ات: صد بار بهت گفتم دلم نمیخواد قرار بزارم
یونا: تا کی قراره سینگل بمونی اخه ؟
ات: نمیدونم ولی فعلا دلم نمیخواد با کسی باشم
یونا: چراااا
ات: چون تو زندگیم فعلا به هیچ مردی احتیاج ندارم
یونا: اولالا نکشیمون عقاب سینگل
ات: از دست تو...خب حالا این بحثو بیخیال شیم
یونا: اوکی بیا بریم یه چی بخوریم
ات: منم گشنمه بریم

....
دیدگاه ها (۳)

زندگی در سئول p9چند هفته بعد ویو ات امروز اخر هفتس و کالج ند...

زندگی در سئول p10ویو کوک صب بود که از خواب پاشدم و نگاهی به ...

زندگی در سئول p7ویو ات الان حدود چند ماهی میشه که دارم تو سئ...

زندگی در سئول p6ویو ات آروم چشمامو باز کردم... احساس معلق بو...

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

عشق مافیا پارت*¹*

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط