پارت دومم
پارت دومم
p2:
گاز بزرگی به سیبی که توی دستش بود زد و با دهن پر ادامه داد: تهیونگ که یه طوری ا.ت رو میخندونه..انگار دلقک باباشه!
جیمین که هر ده دقیقه یه خوراکی میده به ا.ت میگه تست کن! هوسوک هم یه بند لبخند مکش مرگ ما میزنه بدون هیچ دلیلی..
کوک هم که دستاشو دور کمر ا.ت گذاشته بیخیال هم نمیشه..نامجون هم خیلی زیادی محتاط شده..!
اینجا فقط جین هیچکاری نداره..آقایون؟ دلیلی برای این رفتاراتون دارین؟ که صد البته من بعید میدونم!
ا.ت با برداشتن سینیِ هویج ها میخواست خودشو از این مهلکه نجات بده..که صدای یونگی مانعش شد: کجا خانم مین؟ با شما هم کار دارم دارلینگ..
کوک سیب قرمزی که توی دست یونگی بود رو گرفت و شروع به صحبت کرد: آها یعنی الان میگی نباید ا.ت رو بغل کنم!؟ اونوقت به چه دلیل!؟
چشم های خونآلود یونگی به کوک خیره شد که خودش جواب تمام سوال های جونگ کوک بود..
با این حال با حرصی که سعی بر سرکوب کردنش داد ادامه داد: چون اون دختر برای منه...و نزدیک شدن بهش یعنی خطا! و خطا یعنی چی!؟ یعنی دزدیدن اموال مین یونگی! و این یعنی کندن قبر خودتون! اهم... توضیحاتم کامل بود جئون؟
سیب گاز زده شده روی میز قرار گرفت و کوک تو بیصدا ترین حالت ممکن از آشپزخونه خارج شد..
و به ترتیب همه پسرا آشپز خونه رو ترک کردن
ا.ت به سمت یونگی رفت و دست یونگی رو گرفت: چرا اینطوری میکنی یونگی؟. اونا که کاری نکردن..چرا ناراحتشون ک_...
لب های یونگی باعث قطع شدن حرف های ا.ت شد
ا.ت آروم به گوشه دیوار برخورد کرد و دست های یونگی محکم دور بدنش مثل پیچک پیچید..
بعد از لحظاتی چشم های یونگی به ا.ت خیره شد: دلایلم کافی بود یا بیشتر بهت بگم؟ هانی لب هام میتونن دلیل محکمی باشن که تو برای منی..
قبل از اینکه حرفی از طرف یونگی شنیده بشه صدای درهم رفته تهیونگ شنیده شد: خیلی خب بابا فهمیدیم دوسش داری حسودِ بدبخت
بلافاصله هوسوک ادامه داد: ما پارتنر نداریم....گناه داریم.. اونطوری نکننن
خنده های بلندی از طرف همتون توی سالن پیچید که باعث دوباره صمیمیت بینتون شد..
خبببب بلوبریم..
یه لایک و کامنت کوچولو میتونه خیلی کمکم کنه و خیلی اکلیلیم کنه..
مرسیی
p2:
گاز بزرگی به سیبی که توی دستش بود زد و با دهن پر ادامه داد: تهیونگ که یه طوری ا.ت رو میخندونه..انگار دلقک باباشه!
جیمین که هر ده دقیقه یه خوراکی میده به ا.ت میگه تست کن! هوسوک هم یه بند لبخند مکش مرگ ما میزنه بدون هیچ دلیلی..
کوک هم که دستاشو دور کمر ا.ت گذاشته بیخیال هم نمیشه..نامجون هم خیلی زیادی محتاط شده..!
اینجا فقط جین هیچکاری نداره..آقایون؟ دلیلی برای این رفتاراتون دارین؟ که صد البته من بعید میدونم!
ا.ت با برداشتن سینیِ هویج ها میخواست خودشو از این مهلکه نجات بده..که صدای یونگی مانعش شد: کجا خانم مین؟ با شما هم کار دارم دارلینگ..
کوک سیب قرمزی که توی دست یونگی بود رو گرفت و شروع به صحبت کرد: آها یعنی الان میگی نباید ا.ت رو بغل کنم!؟ اونوقت به چه دلیل!؟
چشم های خونآلود یونگی به کوک خیره شد که خودش جواب تمام سوال های جونگ کوک بود..
با این حال با حرصی که سعی بر سرکوب کردنش داد ادامه داد: چون اون دختر برای منه...و نزدیک شدن بهش یعنی خطا! و خطا یعنی چی!؟ یعنی دزدیدن اموال مین یونگی! و این یعنی کندن قبر خودتون! اهم... توضیحاتم کامل بود جئون؟
سیب گاز زده شده روی میز قرار گرفت و کوک تو بیصدا ترین حالت ممکن از آشپزخونه خارج شد..
و به ترتیب همه پسرا آشپز خونه رو ترک کردن
ا.ت به سمت یونگی رفت و دست یونگی رو گرفت: چرا اینطوری میکنی یونگی؟. اونا که کاری نکردن..چرا ناراحتشون ک_...
لب های یونگی باعث قطع شدن حرف های ا.ت شد
ا.ت آروم به گوشه دیوار برخورد کرد و دست های یونگی محکم دور بدنش مثل پیچک پیچید..
بعد از لحظاتی چشم های یونگی به ا.ت خیره شد: دلایلم کافی بود یا بیشتر بهت بگم؟ هانی لب هام میتونن دلیل محکمی باشن که تو برای منی..
قبل از اینکه حرفی از طرف یونگی شنیده بشه صدای درهم رفته تهیونگ شنیده شد: خیلی خب بابا فهمیدیم دوسش داری حسودِ بدبخت
بلافاصله هوسوک ادامه داد: ما پارتنر نداریم....گناه داریم.. اونطوری نکننن
خنده های بلندی از طرف همتون توی سالن پیچید که باعث دوباره صمیمیت بینتون شد..
خبببب بلوبریم..
یه لایک و کامنت کوچولو میتونه خیلی کمکم کنه و خیلی اکلیلیم کنه..
مرسیی
۲۸.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.