دوپارتی جدیدمونننن
دوپارتی جدیدمونننن
p1:
صدای برخورد ظروف و قهقهه هایی که بین ستون های خونه میپیچید تمام محوطه ساختمون رو پر کرده بود
انقد محو غذا درست کردن شده بودین که صدای کلید انداختن رو نشنیدین
همونطور که کوک سعی داشت تخم مرغ رو روی دماغش نگه داره به سمت در برگشت و با یونگیی که کیف ورزشی بزرگی روی شونهش داره مواجه شد
تخم مرغ رو توی دستش گرفت و بلند شروع به حرف زدن کرد: یونگی هیونگگگ..خوش اومدیی
سلام های تک تکشون خطاب به یونگی شنیده میشد و دوباره سرگرم کار میشدن
جین ماهیتابه بزرگی توی دستش داشت و هر چند دقیقه یه بار ضربه محکمی نسیب بقیه میکرد
صدای خنده های شیشه پاککنی جین توی آشپزخونه پیچید که باعث خنده بقیه شد
صدای یونگی از آخر سالن به سختی شنیده شد: مزاحم شدم؟ اگه میخواین برمیگردم باشگاه!!
صدای ا.ت آروم به گوش یونگی خورد: نه نه یونگیا...تا تو لباستو عوض کنی ما هم از این وضعیت اسفناک در میایم.
و بعد صدای خنده های پر صدای هوسوکی توی گوش همه زنگ زد
ا.ت با دستی که با آرد کثیف شده بود گونه هوسوک رو به آروم نوازش کرد و به رد دستش روی گونه هوسوک خندید
چشم های عصبیه یونگی از آشپزخونه به راهرو رفت
بی صدا از پله ها بالا رفت و سعی بر حفظ آرامش داشت
بعد از رسیدن به اتاق دست گیره در رو با فشار به پایین هل داد و وارد اتاق شد
کیف ورزشی رو که روی دوشش سنگینی میکرد رو به سمت تخت پرت کرد
بعد از تعویض لباسش، دستبند سفید و قرمز رنگی که ا.ت بهش داده بود رو دور مچش بست و از اتاق خارج شد
به محض پایین اومدن از پله ها گوش هاش رو تیز کرد تا دقیق تر صداهاتون رو بشنوه
صدای نامجون بیشتر از همه به گوش میرسید که میگفت: اوه هیونگ هیونگگ گوشت سوختتتت
ضربه محکمی با ماهیتابه از طرف جین به نامجون اصایت کرد که صدای نامجون بالا رفت: یاااا هیونگگ من که نسوزوندمم
صدای خندیدنتون برای باز هزارم توی فضا پیچید و توجه یونگی بیشتر از همه جلب شد
دست های کوک دور ا.ت حلقه زد و محکم از پشت بغلش کرد که صدای یونگی تهدیدوارانه شنیده شد: اون دختر ماله منه کوک ازش فاصله بگیر تا چشماتو در نیاوردم..
صورت سرخ و سفید شده کوک به چشم های ا.ت خیره شد و آروم ازش فاصله گرفت
یونگی وارد آشپز خونه شد و سیب قرمزی که روی میز بود رو توی دستش گرفت: آقایون فکر نمیکنین خیلی به همسرم نزدیک شدین؟؟
p1:
صدای برخورد ظروف و قهقهه هایی که بین ستون های خونه میپیچید تمام محوطه ساختمون رو پر کرده بود
انقد محو غذا درست کردن شده بودین که صدای کلید انداختن رو نشنیدین
همونطور که کوک سعی داشت تخم مرغ رو روی دماغش نگه داره به سمت در برگشت و با یونگیی که کیف ورزشی بزرگی روی شونهش داره مواجه شد
تخم مرغ رو توی دستش گرفت و بلند شروع به حرف زدن کرد: یونگی هیونگگگ..خوش اومدیی
سلام های تک تکشون خطاب به یونگی شنیده میشد و دوباره سرگرم کار میشدن
جین ماهیتابه بزرگی توی دستش داشت و هر چند دقیقه یه بار ضربه محکمی نسیب بقیه میکرد
صدای خنده های شیشه پاککنی جین توی آشپزخونه پیچید که باعث خنده بقیه شد
صدای یونگی از آخر سالن به سختی شنیده شد: مزاحم شدم؟ اگه میخواین برمیگردم باشگاه!!
صدای ا.ت آروم به گوش یونگی خورد: نه نه یونگیا...تا تو لباستو عوض کنی ما هم از این وضعیت اسفناک در میایم.
و بعد صدای خنده های پر صدای هوسوکی توی گوش همه زنگ زد
ا.ت با دستی که با آرد کثیف شده بود گونه هوسوک رو به آروم نوازش کرد و به رد دستش روی گونه هوسوک خندید
چشم های عصبیه یونگی از آشپزخونه به راهرو رفت
بی صدا از پله ها بالا رفت و سعی بر حفظ آرامش داشت
بعد از رسیدن به اتاق دست گیره در رو با فشار به پایین هل داد و وارد اتاق شد
کیف ورزشی رو که روی دوشش سنگینی میکرد رو به سمت تخت پرت کرد
بعد از تعویض لباسش، دستبند سفید و قرمز رنگی که ا.ت بهش داده بود رو دور مچش بست و از اتاق خارج شد
به محض پایین اومدن از پله ها گوش هاش رو تیز کرد تا دقیق تر صداهاتون رو بشنوه
صدای نامجون بیشتر از همه به گوش میرسید که میگفت: اوه هیونگ هیونگگ گوشت سوختتتت
ضربه محکمی با ماهیتابه از طرف جین به نامجون اصایت کرد که صدای نامجون بالا رفت: یاااا هیونگگ من که نسوزوندمم
صدای خندیدنتون برای باز هزارم توی فضا پیچید و توجه یونگی بیشتر از همه جلب شد
دست های کوک دور ا.ت حلقه زد و محکم از پشت بغلش کرد که صدای یونگی تهدیدوارانه شنیده شد: اون دختر ماله منه کوک ازش فاصله بگیر تا چشماتو در نیاوردم..
صورت سرخ و سفید شده کوک به چشم های ا.ت خیره شد و آروم ازش فاصله گرفت
یونگی وارد آشپز خونه شد و سیب قرمزی که روی میز بود رو توی دستش گرفت: آقایون فکر نمیکنین خیلی به همسرم نزدیک شدین؟؟
۲۵.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.