صبح را در آغوش گرفتم

صبح را در آغوش گرفتم
دست‌هایم خیابانِ
نخستین تابش آفتاب شدند و
معبری برای چشمان تو...
دیدگاه ها (۲)

برای من کاری ندارد !هر وقت که دلم خواست جوری بیخیال می شوم ک...

آنقدر عاشقانهنگاهت خواهم داشتکه دنیا در احکام سرقتتجدید نظر ...

بگذار بنوازمت بآرامیبگذار تجربه ات کنم آهسته ببینم که حقیقت ...

گرمای تنت ، ان بوسه تب دار لبتپخته کند خامیِ من رابی‌تجربه‌ا...

موسیقی

🌥صبح است و کمی نور و من از یاد تو سرشار...دلم می‌خواهد هر رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط