پارت ۴۷ : نمی تونستم باور کنم . باید چیکار میکردم وای نمی
پارت ۴۷ : نمی تونستم باور کنم . باید چیکار میکردم وای نمیدونم الان چیکار کنم . بدون فکر کردن پریدم بغلش . اون هم محکم بغلم کرد . حس خوبی داشت . از بغلش بیرون اومدم بعد چند ثانیه لبخندی زد که زنگ صدای در اومد . رفتم درو باز کردم وی بود بهش سلام کردم و گفت : سلام چه بوی سوختگی میاد . واییییی غذام سوخت . بدو بدو رفتم زیر گاز و خاموش کردم و درش و برداشتم . اوففف همه زحمتام به باد رفت . اینو بلند گفتم و برگشتم و دیدم جونگ کوک و وی دارن غش میکنن از خنده . گفتم : به چی می خندی خب واقعاً به باد رفت . خیلی پوکر نگاشون میکردم . بعد چند دقیقه که خندشون تموم شد وی رفت تو اتاق خودش . جونگ کوک هم رفت پنجره رو باز کرد . رفتم تو اتاق جونگ کوک خم شدم و کیفم و برداشتم و گوشیم رو در آوردم و دوباره کیفم و زمین انداختم . خیلی آروم چرخیدم که وی جلوم بود . گوشیمو انداختم و رفتم عقب . با دو تا دستاش مچ هام رو گرفت و منو چسبوند به دیوار و دستام و بالا برد . کتفم به شدت تیر کشید. آهی کشیدم و سرم و به دیوار کوبوندم .
( وی )
یعنی چش شده گفتم : تو ........ حرفمو ادامه ندادم . خیلی آروم دستاش و ول کردم و عقب رفتم . صدای زنگ درو شنیدم . رفتم درو باز کردم .
همه ی اعضا اومدن تو خونه .
( خودم )
وقتی وی رفت . نشستم گوشیم و برداشتم . دوباره تیر کشید . آخ خیلی بد تیر میکشید . جیمین اومد کنارم نشست و گفت : حالت خوبه من : دوباره درد گرفت . بلند شدم و رفتم تو حال . غذای سوخته خوردیم . بعد چند ساعت همشون خوابیدن . ساعت پنج و ربع بود که کیفم برداشتم و رفتم بیرون . دلم واسه این هوا که خاکستری بود تنگ شده بود . رسیدم دم خونه . رفتم تو خونه . خونه ام خیلی کثیف بود . خونه رو تمیز کردم و رفتم تو حموم وای خیلی خوب بود . تو وان نشسته بودم . خیلی آروم داشتم به آب نگا میکردم . چشمام و بستم و رفتم زیر آب .
* همزمان وی *
از خواب بیدار شدم . جیهوپ هم بیدار بود بهم گفت : نایکا کو ؟؟؟؟؟ من : نمیدونم فکر کنم رفت خونشون . بلند شدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم . رسیدیم . رفتیم تو خونه کسی نبود خونه رفتم تو اتاق و نگا کردم تو دستشویی هم نگا کردم ولی کسی نبود . در حموم رو باز کردم و تو وان و نگا کردم . بلند گفت : بدو بیا اینجا . دستم و کردم تو اب . سرد بود . نایکا رو بغل کردم و آوردمش بیرون و رو زمین گذاشتمش . دستام و روی قفسه سینه اش گذاشتم و چند بار فشار دادم . آب از دهنش بیرون زد . چشماش و باز کرد . بلند شد و سرفه های شدید میکرد بعد چند ثانیه تند تند نفس میکشید . بعد چند دقیقه آروم شد جیهوپ گفت : خوبی ؟؟؟؟ هیچی نمی گفت .
یک حوله سفید بلند برداشتم و دورش گذاشتم که خودشو گرم کنه .
( جیهوپ )
وی رفت بیرون . دوتا دستاش و گرفتم و بلندش کردم . اصلاً نمی تونست روی پاش وایسه .
( وی )
یعنی چش شده گفتم : تو ........ حرفمو ادامه ندادم . خیلی آروم دستاش و ول کردم و عقب رفتم . صدای زنگ درو شنیدم . رفتم درو باز کردم .
همه ی اعضا اومدن تو خونه .
( خودم )
وقتی وی رفت . نشستم گوشیم و برداشتم . دوباره تیر کشید . آخ خیلی بد تیر میکشید . جیمین اومد کنارم نشست و گفت : حالت خوبه من : دوباره درد گرفت . بلند شدم و رفتم تو حال . غذای سوخته خوردیم . بعد چند ساعت همشون خوابیدن . ساعت پنج و ربع بود که کیفم برداشتم و رفتم بیرون . دلم واسه این هوا که خاکستری بود تنگ شده بود . رسیدم دم خونه . رفتم تو خونه . خونه ام خیلی کثیف بود . خونه رو تمیز کردم و رفتم تو حموم وای خیلی خوب بود . تو وان نشسته بودم . خیلی آروم داشتم به آب نگا میکردم . چشمام و بستم و رفتم زیر آب .
* همزمان وی *
از خواب بیدار شدم . جیهوپ هم بیدار بود بهم گفت : نایکا کو ؟؟؟؟؟ من : نمیدونم فکر کنم رفت خونشون . بلند شدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم . رسیدیم . رفتیم تو خونه کسی نبود خونه رفتم تو اتاق و نگا کردم تو دستشویی هم نگا کردم ولی کسی نبود . در حموم رو باز کردم و تو وان و نگا کردم . بلند گفت : بدو بیا اینجا . دستم و کردم تو اب . سرد بود . نایکا رو بغل کردم و آوردمش بیرون و رو زمین گذاشتمش . دستام و روی قفسه سینه اش گذاشتم و چند بار فشار دادم . آب از دهنش بیرون زد . چشماش و باز کرد . بلند شد و سرفه های شدید میکرد بعد چند ثانیه تند تند نفس میکشید . بعد چند دقیقه آروم شد جیهوپ گفت : خوبی ؟؟؟؟ هیچی نمی گفت .
یک حوله سفید بلند برداشتم و دورش گذاشتم که خودشو گرم کنه .
( جیهوپ )
وی رفت بیرون . دوتا دستاش و گرفتم و بلندش کردم . اصلاً نمی تونست روی پاش وایسه .
۴۵.۰k
۲۳ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.