آوازی بر زبانم پژمرد ، شوقی در نگاهم و خندهای بر لبانم ! دستهایم را به سمتِ شادیها دراز کردم اما دورِ گردنِ حسرت و اندوه پیچیدند ! چه کسی ستارهها را چیده است که اینچنین آسمانِ من بی ستاره مانده است !؟
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.