اسکویید گیمعلی 👍🏻 ( پارت ۴۰ )
املی : حالا همه دوستیم 🥺
لاریسا : آره !
شین هاری : ما همیشه دوست بودیم 🫠
ماسک پوش : لطفاً برای بازی بعدی آماده شوید ....
املی : اینبار با شما هستم 😊
و دستشون رو گرفت ....
اونور خوابگاه....
جونگ می نشسته بود و داشت به دوستاش نگاه میکرد کمی ناراحت بود چون با اینکه رفته دوستاش خوشحالن بعد یه مرد معتاد .... الا هرچی 😐
اومد گفت : تو مگه نمردی ؟
جونگ می تهدید آمیز بهش نگاه کرد 😒
مرد هم ترسید و فرار کرد 🗿
( جونگ می چون خواهر ۰۰۱ تو چرخ فلک که بیرونش انداختن به ماسک پوش ها گفت که نکشنش و با توت قرمز زدنش 😐 )
جونگ می : هووو 😮💨
و رفت پیش املی 🩷
املی : چـ.... چی! جونگ می 🥹 و بغلش کرد 🫂
لاریسا : چطور برگشتی !
شین هاری : این معجزست 🩷
جونگ می : رفتم تو یه اتاق دیگه و .... گمتون کردم بعدش !
املی : اوه 😨 ببخشید ندیدیمت
جونگ می : مشکلی نیست 😊 ( خیلی هم مشکله ........ها )
املی : باید جشن بگیریم 😊
تانوس : جشن 😀
ادامه دارد 👍🏻
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.