پارت 6 بهترین بازیکن
پارت 6 بهترین بازیکن
از زبان راوی
ا/ت روی تخت ولو شد
ذهنش درگیر بود یه حسی به جونگ کوک داشت ولی نمی دونست چه حسیه پاشد لباساشو عوض کرد و دوباره رو تخت خوابید با این فکرا خوابش برد
جانگکوک ویو
خیلی خوب شد که میتونستم باهاش همکاری کنم این همکاری سود خیلی خوبی برام داشت از سر میز پاشدم و داشتم میرفتم که صدای یه نفر به گوشم رسید
دِرین : کجا میری فکر کردی پیدات نمیکنم
بی حوصله برگشتم سمتش
جانگکوک : تو منو تعقیب میکنی؟
درین : نه تو همیشه کنار منی ما 2 تا برای همدیگه ایم طبیعیه که همه جا همو ببینیم
جانگکوک : دست از سرم بردار ولم من دیگه
درین : اون دختره کی بود داشتی باهاش بازی میکردی
جانگکوک : به تو چه
اومد نزدیکتر و کرواتمو گرفت و کشید
درین : همه چیه تو به من ربط داره
جانگکوک : ربط داشت...دیگه هیچ ربطی نداره
بهم خندید
درین : پس اینطوری خودتو گول میزنی
شونشو گرفتم و بهش نزدیکتر شدم
جانگکوک : اتفاقا تو خودتو گول میزنی همه چی تموم شده
هولش دادم اونطرف و رفتم سمت ماشین
و به سمت خونه حرکت کردم توی راه بودم که گوشیم زنگ خورد اینا ول کن من نیستن برداشتم
جانگکوک : بله
مرده : پس پول من چیشد مگه نمیخواستی پول منو بدی
جانگکوک : میدم فردا بهت میدم
مرده : قرار بود امروز بدی اگه نمیتونی بدی بگو که کارو تموم کنیم
جانگکوک : گفتم میده دیگه
مرده : تا فردا فرصت داری
قط کرد لعنتی اونم مونده
باید یه جوری از این دختره بپرسم که چجوری انقدر برنده میشه اما نمیگه لعنتی
ساعتمو بیشتر کردم و رفتم سمت خونه از اون موقعی که خانوادم گم شدن به اینا پول میدم که پیداشون کنن هر ماه پولشونو بیشتر میکنن من نمیتونم توی همه ی بازیا برنده بشم برای همین پولشون عقب افتاده بهم خبر دادن پدر و مادرم مُردن ولی خواهرم اون زندس باید خواهرمو پیدا کنم باید برای پیدا کردن اون تمام تلاشمو بکنم
............
بعد از 1 ساعت رسیدم خونه ساعتو نگاه کردم ساعت 3 بود لباسامو عوض کردم و بعد از گرفتن یه دوش رفتم زیر پتو و خوابیدم
امیدوارم دوست داشته باشید 💜⛓️
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 💓🫂
درخواستی دارید بگید 💜☔
بخاطر دوستم کم نوشتم چون ویسگونش نمیزاره زیادارو بزاره 🥺💖💓☔
اسلاید دوم : لباس جانگکوک موقع رفتن به خونه ☔
اسلاید سوم : لباس ا/ت موقع رفتن به اتاقش توی بار 💖
از زبان راوی
ا/ت روی تخت ولو شد
ذهنش درگیر بود یه حسی به جونگ کوک داشت ولی نمی دونست چه حسیه پاشد لباساشو عوض کرد و دوباره رو تخت خوابید با این فکرا خوابش برد
جانگکوک ویو
خیلی خوب شد که میتونستم باهاش همکاری کنم این همکاری سود خیلی خوبی برام داشت از سر میز پاشدم و داشتم میرفتم که صدای یه نفر به گوشم رسید
دِرین : کجا میری فکر کردی پیدات نمیکنم
بی حوصله برگشتم سمتش
جانگکوک : تو منو تعقیب میکنی؟
درین : نه تو همیشه کنار منی ما 2 تا برای همدیگه ایم طبیعیه که همه جا همو ببینیم
جانگکوک : دست از سرم بردار ولم من دیگه
درین : اون دختره کی بود داشتی باهاش بازی میکردی
جانگکوک : به تو چه
اومد نزدیکتر و کرواتمو گرفت و کشید
درین : همه چیه تو به من ربط داره
جانگکوک : ربط داشت...دیگه هیچ ربطی نداره
بهم خندید
درین : پس اینطوری خودتو گول میزنی
شونشو گرفتم و بهش نزدیکتر شدم
جانگکوک : اتفاقا تو خودتو گول میزنی همه چی تموم شده
هولش دادم اونطرف و رفتم سمت ماشین
و به سمت خونه حرکت کردم توی راه بودم که گوشیم زنگ خورد اینا ول کن من نیستن برداشتم
جانگکوک : بله
مرده : پس پول من چیشد مگه نمیخواستی پول منو بدی
جانگکوک : میدم فردا بهت میدم
مرده : قرار بود امروز بدی اگه نمیتونی بدی بگو که کارو تموم کنیم
جانگکوک : گفتم میده دیگه
مرده : تا فردا فرصت داری
قط کرد لعنتی اونم مونده
باید یه جوری از این دختره بپرسم که چجوری انقدر برنده میشه اما نمیگه لعنتی
ساعتمو بیشتر کردم و رفتم سمت خونه از اون موقعی که خانوادم گم شدن به اینا پول میدم که پیداشون کنن هر ماه پولشونو بیشتر میکنن من نمیتونم توی همه ی بازیا برنده بشم برای همین پولشون عقب افتاده بهم خبر دادن پدر و مادرم مُردن ولی خواهرم اون زندس باید خواهرمو پیدا کنم باید برای پیدا کردن اون تمام تلاشمو بکنم
............
بعد از 1 ساعت رسیدم خونه ساعتو نگاه کردم ساعت 3 بود لباسامو عوض کردم و بعد از گرفتن یه دوش رفتم زیر پتو و خوابیدم
امیدوارم دوست داشته باشید 💜⛓️
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 💓🫂
درخواستی دارید بگید 💜☔
بخاطر دوستم کم نوشتم چون ویسگونش نمیزاره زیادارو بزاره 🥺💖💓☔
اسلاید دوم : لباس جانگکوک موقع رفتن به خونه ☔
اسلاید سوم : لباس ا/ت موقع رفتن به اتاقش توی بار 💖
۵۰.۲k
۲۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.