پارت پنجاهم رمان سفر عشق
#پارت_پنجاهم #رمان_سفر_عشق
با نور آفتاب بیدار شدم و غلطی زدم رسام نبود و حتما بیدار شده بود و رفته بود پایین با کرختی بلند شدم و رفتم سرویس بعد از اینکه خودمو مرتب کردم رفتم پایین مامان و بابا نبودن حتما رفته بودن سرکار ولی رسام و داداشا رو کاناپه نشسته بودن و پلی استیشن بازی میکردن
_سلام
برگشتن طرفم ولی آریا سریع برگشت و گل زد به ایلیا
_گللللللللل
صدای داد ایلیا بلند شد:
_نهههههههههههه واااااای
آریا بلند شده بود رو کاناپه و قر میداد منو رسام خندیدیم که ایلیا برگشت طرفم
_این چه موقعه اومدن بود گل خوردم
آریا:قربون آبجیم برم من گلی که زدم به خان داداشت تقدیم تو باد
رسام اومد طرفم و بغلم کرد
آریا:هووی دوماد کجا میبری آبجیمو
رسام:صبحانه بدم به عشقم
ایلیا:اوووو
با لبخند به رسام نگاه کردم که گونمو بوسید رفتیم آشپزخونه و من صبحانمو خوردم با رسام رسام گفت منتظر من واستاده بود و من چقدر ذوق کردم بعد صبحانه رو به رسام گفتم:
_رسام
_جان
_بریم خونه شما؟
_بریم
از آشپزخونه بیرون اومدیم و رفتیم اتاق من رسام پیرهن و شلوار دیشب رو پوشید و کتشم دستش گرفت
من موهامو از بالا بستم و یه خط چشم مشکی پشت چشم و تو چشمم کشیدم با یه رژ گوشتی مانتو بلند سبز یشمی رو هم پوشیدم با جین سبز تیره شال سه متری قرمز کالج قرمز و کیف دستی کوچیک سبز که داخلش گوشی و کارتمو گذاشتم برگشتم طرف رسام که دیدم خیره نگاهم میکنه
_چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟
اومد به طرفم کمرمو گرفت و کشیدم طرف خودش
_تو خانوم منی
با ناز جواب دادم
_بله
_چه خانوم خوشگلی دارم من
_بله
بوسه کوتاهی رو لبم زد و گفت:
_بریم
رفتیم از اتاق بیرون که ایلیا و آریا درحالی که کلکل میکردن اومدن بالا و با دیدن ما آریا سوتی زد و گفت:
_عروس و دوماد جایی تشریف میبرن؟
من:آره میریم خونه مادر شوهرم
ایلیا:اوو چه مادر شوهری هم میکنه
من:بعله
رسام:خانوم منو اذیت نکنین
ابرو انداختم بالا واسه ایلیا و آریا دست رسام رو گرفتم و گفتم:
_بریم
و از جلوی چشای ایلیا و آریا رد شدیم و رفتیم پایین صدای آریا اومد
_خانوم شوهر کرد مارم فراموش کرد
خندیدم و داد زدم
_حسود
رسام خندید از خونه بیرون اومدیم و سوار ماشین رسام شدیم..پشت چراغ قرمز بودیم که یه دختر کوچولو اومد و زد به شیشه شیشه رو پایین دادم
_جانم خاله
با صدای ناز و بچگونه گفت:
_خاله گل میخلی ازم
_بله که میخرم همرو بده من
_باسه
همه گل های رز قرمز رو ازش گرفتم و یه تراول دادم بهش
_خاله زیاده
_برو واسه خودت خوراکی بخر
با ذوق پرید بالا و گفت:مرسی خاله
و دویید رفت رزای قرمز رو بو کشیدم و گفتم:معرکس عطر رز
رسام:قربون مهربونیت
من:خدانکنه
چراغ سبز شد و رسام رفت سمت خونشون رسیدیم یه ویلا با نمای سفید رنگ بود و در بزرگ سفید با طرح های طلایی رسام با کلید کنترلش درو باز کرد و رفت داخل مامان فرنوش و رسا و رهام رو سبزه ها نشسته بودن رسام ماشینو پارک کرد پیاده شدیم
با نور آفتاب بیدار شدم و غلطی زدم رسام نبود و حتما بیدار شده بود و رفته بود پایین با کرختی بلند شدم و رفتم سرویس بعد از اینکه خودمو مرتب کردم رفتم پایین مامان و بابا نبودن حتما رفته بودن سرکار ولی رسام و داداشا رو کاناپه نشسته بودن و پلی استیشن بازی میکردن
_سلام
برگشتن طرفم ولی آریا سریع برگشت و گل زد به ایلیا
_گللللللللل
صدای داد ایلیا بلند شد:
_نهههههههههههه واااااای
آریا بلند شده بود رو کاناپه و قر میداد منو رسام خندیدیم که ایلیا برگشت طرفم
_این چه موقعه اومدن بود گل خوردم
آریا:قربون آبجیم برم من گلی که زدم به خان داداشت تقدیم تو باد
رسام اومد طرفم و بغلم کرد
آریا:هووی دوماد کجا میبری آبجیمو
رسام:صبحانه بدم به عشقم
ایلیا:اوووو
با لبخند به رسام نگاه کردم که گونمو بوسید رفتیم آشپزخونه و من صبحانمو خوردم با رسام رسام گفت منتظر من واستاده بود و من چقدر ذوق کردم بعد صبحانه رو به رسام گفتم:
_رسام
_جان
_بریم خونه شما؟
_بریم
از آشپزخونه بیرون اومدیم و رفتیم اتاق من رسام پیرهن و شلوار دیشب رو پوشید و کتشم دستش گرفت
من موهامو از بالا بستم و یه خط چشم مشکی پشت چشم و تو چشمم کشیدم با یه رژ گوشتی مانتو بلند سبز یشمی رو هم پوشیدم با جین سبز تیره شال سه متری قرمز کالج قرمز و کیف دستی کوچیک سبز که داخلش گوشی و کارتمو گذاشتم برگشتم طرف رسام که دیدم خیره نگاهم میکنه
_چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟
اومد به طرفم کمرمو گرفت و کشیدم طرف خودش
_تو خانوم منی
با ناز جواب دادم
_بله
_چه خانوم خوشگلی دارم من
_بله
بوسه کوتاهی رو لبم زد و گفت:
_بریم
رفتیم از اتاق بیرون که ایلیا و آریا درحالی که کلکل میکردن اومدن بالا و با دیدن ما آریا سوتی زد و گفت:
_عروس و دوماد جایی تشریف میبرن؟
من:آره میریم خونه مادر شوهرم
ایلیا:اوو چه مادر شوهری هم میکنه
من:بعله
رسام:خانوم منو اذیت نکنین
ابرو انداختم بالا واسه ایلیا و آریا دست رسام رو گرفتم و گفتم:
_بریم
و از جلوی چشای ایلیا و آریا رد شدیم و رفتیم پایین صدای آریا اومد
_خانوم شوهر کرد مارم فراموش کرد
خندیدم و داد زدم
_حسود
رسام خندید از خونه بیرون اومدیم و سوار ماشین رسام شدیم..پشت چراغ قرمز بودیم که یه دختر کوچولو اومد و زد به شیشه شیشه رو پایین دادم
_جانم خاله
با صدای ناز و بچگونه گفت:
_خاله گل میخلی ازم
_بله که میخرم همرو بده من
_باسه
همه گل های رز قرمز رو ازش گرفتم و یه تراول دادم بهش
_خاله زیاده
_برو واسه خودت خوراکی بخر
با ذوق پرید بالا و گفت:مرسی خاله
و دویید رفت رزای قرمز رو بو کشیدم و گفتم:معرکس عطر رز
رسام:قربون مهربونیت
من:خدانکنه
چراغ سبز شد و رسام رفت سمت خونشون رسیدیم یه ویلا با نمای سفید رنگ بود و در بزرگ سفید با طرح های طلایی رسام با کلید کنترلش درو باز کرد و رفت داخل مامان فرنوش و رسا و رهام رو سبزه ها نشسته بودن رسام ماشینو پارک کرد پیاده شدیم
۲۰.۸k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.