پارت چهلونهم رمان سفر عشق
#پارت_چهلونهم #رمان_سفر_عشق
عاقد بعد از اینکه یه عالمه ازمون امضا گرفت رفت همه ریختن وسط و مشغول رقصیدن و قر دادن شدن از گرما خودمو باد میزدم که رسا اومد به طرفم و یه لیوان آب پرتقال داد بهم و با بادبزن منو باد میزد آب پرتقالو یه نفس سر کشیدم مامان و مامان فرنوش با حلقه ها اومدن رسام حلقه منو برداشت و دستمو گرفت حلقه رو دستم کرد و بعد حلقه تک نگسن رو و در آخر دستمو بوسید و بعد پیشونیمو منم حلقه رسام رو برداشتم و دستشو گرفتم و دستش کردم و گونشو بوسیدم مامان جام عسل رو گرفت سمتمون و گفت:دهنتون رو شیرین کنید
انگشت کوچیکمو داخل عسل بردم و بعد گرفتم طرف دهن رسام سرشو آورد جلو که انگشتمو عقب کشیدم و به گونم اشاره کردم با خنده گونمو بوسید و انگتمو داخل دهنش کردم رسام هم عسل رو انگشتمو مکید رسام هم انگشتشو عسلی کرد و گرف جلو سرمو بردم جلو که عسلو کشید رو لبش همه با این کار رسام جیغ کشیدن و سوت زدن با خجالت رفتم جلوش و لبمو رو لبش گذاشتم و عسل و لباس رسام رو مکیدم
صدای جیغ و سوت بالاتر رفت
بعد از عسل خوردن با رسام رفتیم وسط و رقصیدیم من با ناز عشوه میومدم رسام هم شاباش میداد و نمیگرفتم که همه رو ریخت رو سرم رفتم نزدیکش دستشو گرفتم و چرخیدم و رفتم تو بغلش که نبض گردنمو بوسید و عکاس هم عکس گرفت و با لخند گفت:صحنه قسنگی بود حیف بود از دست بره
بعد از رقص و شام مراسم تموم شد و همه عزم رفتن کردن و ما بدرقشون کردیم بعد از اینکه همه مهمونا رفتن خودمونیا موندن
آریا:خب داماد بیا ببریمت
رهام:آره ببرینش یه نفس راحت بکشیم از دستش بلکه مامان خانوم یکمم به ما بسه
مامان فرنوش:اوا رهام
رهام:والا
بابام: خب دیگه ما دومادمون رو میبریم
همه خندیدن
بابا رضا:عروسم مواظب این پسر ما باش
دست رسام رو گرفتم و گفتم:چشم
همه سوار ماشینامون شدیم و رفتیم خونه های خودمون رسام هم حرکت کرد سمت خونه ما چون ما رسم داریم شبی که عروس و دوماد عقد میکنن دوماد بره خونه عروس به خونه رسیدیم و رسام ماشینو تو پارکینگ پارک کرد و پیاده شدیم
ایلیا:خوش اومدی دوماد
رسام با لبخند:ممنون برادر زن
آریا خندید و گفت:نگو بهمون برادر زن فک میکنیم پیر شدیم
همه خندیدیم و هرکی رفت اتاق خودش با رسام رفتیم اتاقم
رسام:به به چه اتاق خوشگلی داره خانومم
لبخند زدم و گفتم:بیا کمکم کن گیره هارو در بیارم...
بعد از اینکه گیره هارو در آوردم با کمک رسام لباسامو عوض کردم جلو رسام خب چیه شوهرمه محرممه(پرو هم خودتونید)
رسا خندید و گفت:نه خوشم اومد خانومم همچین خجالتی خجالتیم نیس
من:بعله پس چی
رسام:الین بانو
من:جانم
رسام:من لباس ندارم
من:الان میگیرم برات
از اتاق بیرون رفتم و رفتم اتاق ایلیا و گفتم:داداش
ایلیا:جانم
من:رسام لباس نداره یه تیشرت و شلوار بده
ایلیا یه تیشرت آبی با شلوارک مشکی داد تشکر کردم و رفتم اتاق دیدم رسام بدون لباسه و فقط یه شورت تنشه با چشای گرد نگاش کردم که لباسای دستمو گرفت و گفت:نگا نکن خانوم من صاحاب دارم
اخم کردم:صاحبت کیه؟
رسام:الین بانوی خودم
لبخند زدم و همونطور که به سمنت حموم میرفتم گفتم:من میرم حموم زود میام...از حموم بیرون اومدم و حوله کوتاهمو پوشیدم رفتم سمت کمد و یه تاپ آبی و شورتک مشکی برداشتم با لیاس زیرام و پوشیدم برگشتم که دیدم رسام داره نگام میکنه بی تفاوت رفتم رو تخت دراز شدم و گفتم:چیه
خندید و گفت:هیچی عزیز
رسامم رفت حموم و سریع اومد و گفت:چه شامپو های خوشبویی
من:قابل نداره
رسام با لبخند:صاحبش قابل داره
دستامو باز کردمو گفتم:خودشیرینی نکن بیا بغلم
با خنده اومد رو تخت خزیدم بغلش و سرمو گذاشتم تو گودیه گرنش و با نوازش دستاش و بوی تنش به خاب رفتم...
(اینم یه پارت طولانیه دیگه)
عاقد بعد از اینکه یه عالمه ازمون امضا گرفت رفت همه ریختن وسط و مشغول رقصیدن و قر دادن شدن از گرما خودمو باد میزدم که رسا اومد به طرفم و یه لیوان آب پرتقال داد بهم و با بادبزن منو باد میزد آب پرتقالو یه نفس سر کشیدم مامان و مامان فرنوش با حلقه ها اومدن رسام حلقه منو برداشت و دستمو گرفت حلقه رو دستم کرد و بعد حلقه تک نگسن رو و در آخر دستمو بوسید و بعد پیشونیمو منم حلقه رسام رو برداشتم و دستشو گرفتم و دستش کردم و گونشو بوسیدم مامان جام عسل رو گرفت سمتمون و گفت:دهنتون رو شیرین کنید
انگشت کوچیکمو داخل عسل بردم و بعد گرفتم طرف دهن رسام سرشو آورد جلو که انگشتمو عقب کشیدم و به گونم اشاره کردم با خنده گونمو بوسید و انگتمو داخل دهنش کردم رسام هم عسل رو انگشتمو مکید رسام هم انگشتشو عسلی کرد و گرف جلو سرمو بردم جلو که عسلو کشید رو لبش همه با این کار رسام جیغ کشیدن و سوت زدن با خجالت رفتم جلوش و لبمو رو لبش گذاشتم و عسل و لباس رسام رو مکیدم
صدای جیغ و سوت بالاتر رفت
بعد از عسل خوردن با رسام رفتیم وسط و رقصیدیم من با ناز عشوه میومدم رسام هم شاباش میداد و نمیگرفتم که همه رو ریخت رو سرم رفتم نزدیکش دستشو گرفتم و چرخیدم و رفتم تو بغلش که نبض گردنمو بوسید و عکاس هم عکس گرفت و با لخند گفت:صحنه قسنگی بود حیف بود از دست بره
بعد از رقص و شام مراسم تموم شد و همه عزم رفتن کردن و ما بدرقشون کردیم بعد از اینکه همه مهمونا رفتن خودمونیا موندن
آریا:خب داماد بیا ببریمت
رهام:آره ببرینش یه نفس راحت بکشیم از دستش بلکه مامان خانوم یکمم به ما بسه
مامان فرنوش:اوا رهام
رهام:والا
بابام: خب دیگه ما دومادمون رو میبریم
همه خندیدن
بابا رضا:عروسم مواظب این پسر ما باش
دست رسام رو گرفتم و گفتم:چشم
همه سوار ماشینامون شدیم و رفتیم خونه های خودمون رسام هم حرکت کرد سمت خونه ما چون ما رسم داریم شبی که عروس و دوماد عقد میکنن دوماد بره خونه عروس به خونه رسیدیم و رسام ماشینو تو پارکینگ پارک کرد و پیاده شدیم
ایلیا:خوش اومدی دوماد
رسام با لبخند:ممنون برادر زن
آریا خندید و گفت:نگو بهمون برادر زن فک میکنیم پیر شدیم
همه خندیدیم و هرکی رفت اتاق خودش با رسام رفتیم اتاقم
رسام:به به چه اتاق خوشگلی داره خانومم
لبخند زدم و گفتم:بیا کمکم کن گیره هارو در بیارم...
بعد از اینکه گیره هارو در آوردم با کمک رسام لباسامو عوض کردم جلو رسام خب چیه شوهرمه محرممه(پرو هم خودتونید)
رسا خندید و گفت:نه خوشم اومد خانومم همچین خجالتی خجالتیم نیس
من:بعله پس چی
رسام:الین بانو
من:جانم
رسام:من لباس ندارم
من:الان میگیرم برات
از اتاق بیرون رفتم و رفتم اتاق ایلیا و گفتم:داداش
ایلیا:جانم
من:رسام لباس نداره یه تیشرت و شلوار بده
ایلیا یه تیشرت آبی با شلوارک مشکی داد تشکر کردم و رفتم اتاق دیدم رسام بدون لباسه و فقط یه شورت تنشه با چشای گرد نگاش کردم که لباسای دستمو گرفت و گفت:نگا نکن خانوم من صاحاب دارم
اخم کردم:صاحبت کیه؟
رسام:الین بانوی خودم
لبخند زدم و همونطور که به سمنت حموم میرفتم گفتم:من میرم حموم زود میام...از حموم بیرون اومدم و حوله کوتاهمو پوشیدم رفتم سمت کمد و یه تاپ آبی و شورتک مشکی برداشتم با لیاس زیرام و پوشیدم برگشتم که دیدم رسام داره نگام میکنه بی تفاوت رفتم رو تخت دراز شدم و گفتم:چیه
خندید و گفت:هیچی عزیز
رسامم رفت حموم و سریع اومد و گفت:چه شامپو های خوشبویی
من:قابل نداره
رسام با لبخند:صاحبش قابل داره
دستامو باز کردمو گفتم:خودشیرینی نکن بیا بغلم
با خنده اومد رو تخت خزیدم بغلش و سرمو گذاشتم تو گودیه گرنش و با نوازش دستاش و بوی تنش به خاب رفتم...
(اینم یه پارت طولانیه دیگه)
۲۹.۹k
۲۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.