پارت پنجاهویکم رمان سفر عشق
#پارت_پنجاهویکم #رمان_سفر_عشق
یه دفعه یه چیزی محکم اومد بغلم رسا بودم بغلش کردم که گونمو بوسید
_خوش اومدی زنداداش
_مرسی خاهر شوهر
رسام رسا رو کشید اونطرفم و گفت:اینجا جای منه رسا خانوم
رسا:اوه بله ببخشید
رسام:تکرار نشه
خندیدیم و رفتیم سمت مامان فرنوش و رهام
من:سلام
مامان:سلام عروس خوشگلم خوش اومدی
من:مرسی مامان
رهام:قدم رنجه فرمودید
من:ممنونم
مامان فرنوش بوسیدم با رهام هم دست دادم و خاستم بشینم رو چمن ها که مامان نزاشت و گفت:بریم داخل
_چشم
_بی بلا عزیزم
رفتیم داخل خونه داخل هم خوشگل و با سلیقه چیده شده بود رو مبل نشستم که رسام گفت:الینم من میرم لباس عوض کنم
_منم میام
رفتیم بالا رسام در سفید رنگی رو باز کرد رفتیم داخل یه اتاق با تم سفید و مشکی مجهز
_اتاق خوشگلیه
_مال خانومم
لبخند زدم رسام رفت طرف حمومش قبلش لباساشو در آورد و پرت کرد رو تخت
_آقا رسام
_جون دل
_شلخته نباش من شوهر شلخته نمیخام
_شلخته نیستم بانو منتها زن گرفتم باید لباسامو جمع کنه دیگه
بعد با صدای کلفت
_یالا ضعیفه
با جیغ اسمشو صدا زدم که بلند خندید و رفت حموم با اخم لباساشو جمع کردم و رفتم طرف کمدش یه عالمه کت شلوار رسمی با لباس های اسپرت و راحتی کشو هاشو باز کردم کشوی اول همه کروات در تمام رنگ و طرح کشوی دوم همه ساعت با انواع مارک
پیرهنشو به چوب لباسی آویزون کردم و گذاشتم بین پیرهن هاش کتشم همینطور شلوارشم گذاشتم در کمدو بستم مانتو و شالمو در آوردم زیر مانتوم یه تاپ اسپرت قرمز بود موهامو مرتب کردم لباسا رو مرتب گذاشتم رو تخت گوشیمو برداشتم و رفتم پایین مامان اینا نشسته بودن رو مبل های راحتی با دیدن من لبخند زدن
رسا:داداش کو
من:رفت حموم
نشستم پیش مامان فرنوش و داشتیم حرف میزدیم که رسام با موهای خیس و تیشرت مشکی و شلوار مشکی با حوله سفید که دور گردنش انداخته بود اومد پایین و گفت
_رسا بدو برو آبمیوه بیار
رسا رفت آشپزخونه به رسام محل ندادم که اومد سمتم دستمو کشید که پرت شدم بغلش اخم کردم که مامان فرنوش گفت:چیشده؟ الین چرا اخم کرده رسام
رسام:خانومم قهره
از بغلش خاستم بیام بیرون که نزاشت و منو برد سمت دیگه که هیچ جا بهش دید نداشت چسبوندم به دیوار بهش نگاه نکردم چونمو گرفت سمت خودش بازم نگاهش نکردم که حرصی شد و گفت:الین نگام کن
نگاش نکردم صورتمو با دوتا دستاش گرفت رو به روس صورت خودش چشامو بستم که نگاش نکنم با برخورد یه چیز نرم و گرم به لبم چشامو سریع باز کردم که با چشای بسته رسام مواجه شدم با خشونت و حرص میبوسید دستامو دو طرف پهلو هاش گذاشتم ولی همراهیش نکردم گازی از گوشه لبم گرفت و سرشو کشید عقب با حرص گفت:منو نمیبوسی ها منو نگا نمیکنی ها
نگاش کردم ابرو بالا انداختم و مثل خودش گفتم:زن گرفتی که لباساتو جمع کنه ها به من میگی ضعیفه ها
با هم خندیدیم دوباره سرشو آورد پایین خاست لبمو ببوسه که
رسا:داداش بیا
رسام چشاشو حرصی بست و گفت:لعنتی
خندیدم که چشاشو باز کرد و گفت:به من میخندی ها میخای الان ببرمت بالا با یه فسقل تو شکمت بیای پایین
من:ببر بالا
رسام:میبرما
شونه بالا انداختم:ببر خب
رسام:الین میبرما
خندیدم که خم شد و لبامو کشید دهنش و محک بوسید دستشو انداخت پشت گردنم و شدتش بیشتر شد چشام باز بود که دیدم رسا با چشای گرد نگامون میکنه به دست زدم به سینه رسام که ول کنه ولی شدت بوسشو بیشتر کرد من که همراهیش میکردم با دیدن رسام ول کردم میزدم به سینش ول کنه ولی انگار نه انگار
یه دفعه یه چیزی محکم اومد بغلم رسا بودم بغلش کردم که گونمو بوسید
_خوش اومدی زنداداش
_مرسی خاهر شوهر
رسام رسا رو کشید اونطرفم و گفت:اینجا جای منه رسا خانوم
رسا:اوه بله ببخشید
رسام:تکرار نشه
خندیدیم و رفتیم سمت مامان فرنوش و رهام
من:سلام
مامان:سلام عروس خوشگلم خوش اومدی
من:مرسی مامان
رهام:قدم رنجه فرمودید
من:ممنونم
مامان فرنوش بوسیدم با رهام هم دست دادم و خاستم بشینم رو چمن ها که مامان نزاشت و گفت:بریم داخل
_چشم
_بی بلا عزیزم
رفتیم داخل خونه داخل هم خوشگل و با سلیقه چیده شده بود رو مبل نشستم که رسام گفت:الینم من میرم لباس عوض کنم
_منم میام
رفتیم بالا رسام در سفید رنگی رو باز کرد رفتیم داخل یه اتاق با تم سفید و مشکی مجهز
_اتاق خوشگلیه
_مال خانومم
لبخند زدم رسام رفت طرف حمومش قبلش لباساشو در آورد و پرت کرد رو تخت
_آقا رسام
_جون دل
_شلخته نباش من شوهر شلخته نمیخام
_شلخته نیستم بانو منتها زن گرفتم باید لباسامو جمع کنه دیگه
بعد با صدای کلفت
_یالا ضعیفه
با جیغ اسمشو صدا زدم که بلند خندید و رفت حموم با اخم لباساشو جمع کردم و رفتم طرف کمدش یه عالمه کت شلوار رسمی با لباس های اسپرت و راحتی کشو هاشو باز کردم کشوی اول همه کروات در تمام رنگ و طرح کشوی دوم همه ساعت با انواع مارک
پیرهنشو به چوب لباسی آویزون کردم و گذاشتم بین پیرهن هاش کتشم همینطور شلوارشم گذاشتم در کمدو بستم مانتو و شالمو در آوردم زیر مانتوم یه تاپ اسپرت قرمز بود موهامو مرتب کردم لباسا رو مرتب گذاشتم رو تخت گوشیمو برداشتم و رفتم پایین مامان اینا نشسته بودن رو مبل های راحتی با دیدن من لبخند زدن
رسا:داداش کو
من:رفت حموم
نشستم پیش مامان فرنوش و داشتیم حرف میزدیم که رسام با موهای خیس و تیشرت مشکی و شلوار مشکی با حوله سفید که دور گردنش انداخته بود اومد پایین و گفت
_رسا بدو برو آبمیوه بیار
رسا رفت آشپزخونه به رسام محل ندادم که اومد سمتم دستمو کشید که پرت شدم بغلش اخم کردم که مامان فرنوش گفت:چیشده؟ الین چرا اخم کرده رسام
رسام:خانومم قهره
از بغلش خاستم بیام بیرون که نزاشت و منو برد سمت دیگه که هیچ جا بهش دید نداشت چسبوندم به دیوار بهش نگاه نکردم چونمو گرفت سمت خودش بازم نگاهش نکردم که حرصی شد و گفت:الین نگام کن
نگاش نکردم صورتمو با دوتا دستاش گرفت رو به روس صورت خودش چشامو بستم که نگاش نکنم با برخورد یه چیز نرم و گرم به لبم چشامو سریع باز کردم که با چشای بسته رسام مواجه شدم با خشونت و حرص میبوسید دستامو دو طرف پهلو هاش گذاشتم ولی همراهیش نکردم گازی از گوشه لبم گرفت و سرشو کشید عقب با حرص گفت:منو نمیبوسی ها منو نگا نمیکنی ها
نگاش کردم ابرو بالا انداختم و مثل خودش گفتم:زن گرفتی که لباساتو جمع کنه ها به من میگی ضعیفه ها
با هم خندیدیم دوباره سرشو آورد پایین خاست لبمو ببوسه که
رسا:داداش بیا
رسام چشاشو حرصی بست و گفت:لعنتی
خندیدم که چشاشو باز کرد و گفت:به من میخندی ها میخای الان ببرمت بالا با یه فسقل تو شکمت بیای پایین
من:ببر بالا
رسام:میبرما
شونه بالا انداختم:ببر خب
رسام:الین میبرما
خندیدم که خم شد و لبامو کشید دهنش و محک بوسید دستشو انداخت پشت گردنم و شدتش بیشتر شد چشام باز بود که دیدم رسا با چشای گرد نگامون میکنه به دست زدم به سینه رسام که ول کنه ولی شدت بوسشو بیشتر کرد من که همراهیش میکردم با دیدن رسام ول کردم میزدم به سینش ول کنه ولی انگار نه انگار
۲۳.۹k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.