ات میخواست از دستشویی زنونه فرودگاه بیاد بیرون که ناگه
ا.ت: *میخواست از دستشویی زنونه فرودگاه بیاد بیرون که ناگهان_...*
*صدای فریاد زنی و کوبیده شدن چیزی به دیوار به گوش رسید*
ا.ت: سومیماسن؟ *کمی میره سمت صدا، مکث میکنه ولی با تصمیم لحظه ای توی یکی از اتاقکای دستشویی مخفی میشه*
*ناگهان صدای باز شدن در یکی از اتاقک هارو میشنوه، صدای پای شخصی که از اتاقک دستشویی خارج میشه به گوش میرسه*
*ا.ت در حالی که صدای ضربات قلبش توی گوشش پیچیده، دستشو محکم روی دهنش نگه میداره*
*اما ناگهان...*
{عاقاا اینجا ادامه ندین تو کامنتا بگین بنظرتون چی میشه، انصافا تقلب نکنینا}
*اما ناگهان گوشی ا.ت زنگ میخوره*
{حالا این حر_حلال زاده کیبوده؟ مامانش -_-
چرا همیشه خدا مامانا کارو خراب میکنن؟
مامان شماعم همینطوریه؟ T-T}
ا.ت: _خاموش شو دیگه لنتییی! خدایا.. خدایا.. خدایاااا...
*صدای قدماتی که نزدیک و نزدیک تر میشدند فضا را پر کرده بودند*
...
__
تا پارت بعد حمایت و فالو فراموش نشهه
#p2
*صدای فریاد زنی و کوبیده شدن چیزی به دیوار به گوش رسید*
ا.ت: سومیماسن؟ *کمی میره سمت صدا، مکث میکنه ولی با تصمیم لحظه ای توی یکی از اتاقکای دستشویی مخفی میشه*
*ناگهان صدای باز شدن در یکی از اتاقک هارو میشنوه، صدای پای شخصی که از اتاقک دستشویی خارج میشه به گوش میرسه*
*ا.ت در حالی که صدای ضربات قلبش توی گوشش پیچیده، دستشو محکم روی دهنش نگه میداره*
*اما ناگهان...*
{عاقاا اینجا ادامه ندین تو کامنتا بگین بنظرتون چی میشه، انصافا تقلب نکنینا}
*اما ناگهان گوشی ا.ت زنگ میخوره*
{حالا این حر_حلال زاده کیبوده؟ مامانش -_-
چرا همیشه خدا مامانا کارو خراب میکنن؟
مامان شماعم همینطوریه؟ T-T}
ا.ت: _خاموش شو دیگه لنتییی! خدایا.. خدایا.. خدایاااا...
*صدای قدماتی که نزدیک و نزدیک تر میشدند فضا را پر کرده بودند*
...
__
تا پارت بعد حمایت و فالو فراموش نشهه
#p2
- ۵۲۷
- ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط