با ذوق ازش پرسیدم

با ذوق ازش پرسیدم
اسم بچمونو چی دوس داری بزاریم؟
اونم آروم و با غم جواب داد
+سارا
و این شد که من شروع به کشتن تمام "ساراهای شهر''
کردم اقای قاضی :)
دیدگاه ها (۲)

من" دوستت دارم" هامُمی نویسم رویِ یه کاغذ، بعدم مچاله میکنم ...

تو نباشی؛ چرا دو صندلی؟!تو نباشی؛ چرا دو پنجره؛ دو تخت ؟!تو ...

ۅقتے بہ یہ آدم افسرده میگیدخۅدت باید بخۅاے تا حالت خۅب شہبہ ...

عشق میتواند فاحشه بسازد از فرشته ها اگر معشوق اشتباهی باشد.....

زندگی با خنده (شهر بازی²)به شهر بازی رسیدیم و پیاده شدیم سار...

زندگی با خنده ( گروگان گیری جیمین)نگار: یه مشکلی پیش اومده س...

تکپارتی دوستانه غمگینهانا : سلام من هانا ام و دوستای مجازی ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط