پارت شیش
پارت شیش
با خودم گفتم شاید دوباره اون موجودی که میگفت اومده سراقش
شوگا ، ا.ت ا.ت آروم باش من پیشتم ا.تو بغل کرده
ا.ت، شوگا اون اون داره جیغ میکشه داره جیغ خیلی خیلی بلند میشه سرم داره میترکه
و بعد شوگا یاد حرف باباش میفته
فلش بک به وقتی که شوگا رفت از خونه بیرون
پ.ش. شوگا من خیلی گفتم اما گوش نکردن باید بیشتر مراقب باشیم آدم های زیادی رو نمی تونیم از ببین ببریم مگه اینکه از خون های اهدا شده بخریم
شوگا، من حواسم هست پدر و اینکه میخواستم بگم یه دختر خب ...خب تو جنگل پیداش کردم و اینکه اون یه مشکل داره و (مشکل ا.ت رو با اون موجود تعریف میکنه)
پ.ش ، خب اون موجود طلسم یه گرگینس و خب اشتباهی ا.ت دچارش شده خب ا.و طلسم خیلی کنترل شده اما حالا که ا.ت فهمیده چیه به احتمال زیاد اون میخواد ا.ت رو نابود کنه اون کلا الان دوهفته فرصت میخواد تا ا.ت رو بکشه
شوگا، او عجیبه چیکار میشه براش کرد خب اون یه انسانه به جاش میتونه کمک من و برادرام باشه
پ.ش ، فکر خوبیه باید اولین خون آشامی که تو عمرش دیدرو پیدا کنی چون اون پیش اون خون اشام دیگه دچار مشکل نمیشه
شوگا، خب خوبه که اون خون اشام منم
پایان فلش بک
شوگا ا.ت رو بغل میکنه
ا.ت ویو
احساس کردم یکی بغلم کرد دیدم شوگاس انقد ترسیده بودم که ازش خواستم شب پیشم بمونه
ا.ت، میشه ....میشه پیشم بمونی
شوگا ،البته من همین جام
یه ساعت بعد دیدم ا.ت خوابیده
منم بغلم کردم چون اون بدن کوچیک و اون بوی عطرش منو دیوونه میکرد
صب
ا.ت ویو بلند شدم دیدم یه دست دورم حلقه شده چشمامو که وا کردم دیدم صورتم درست روبه روی شوگاس یکم فقط مونده بود که لبامون بهم بخوره یواش رفتم عقب که بیدار شد
شوگا. ا.ت خوبی بیدار شدی
ا.ت، اره ممنون خب من معذرت میخوام دیشب خوب حالم
شوگا ، هیششش میدونم نیازی نی....ای
ای لعنت بهش الان نه
ا.ت ، شو شوگا خوبی
شوگا ، من ا.ت برو از اتاق بیرون و درم ببند برو پیش نامجون
ا.ت، چرا مگه شوگا
شوگا، من من دل درد شدم و به خون نیاز دارم توهم آدمی پس برو من ممکنه نتونم خودمو کنترل کنم
ا.ت ، یواش دکمه لباسشو وا میکنه و پیرا هنشو از رو شونه اش میندازه و میگه
ا.ت، حالت خوب نیست بیا
شوگا ویو
یه لحظه نگاش کردم دیدم لباسشو از رو شونه هاش انداخت اون بدن سفید و خوش فرمش یقش خیلی پایین بود و نیم تنه ای که پوشیده بود(بچم نمیدونه اون نیمته زیر لباس یچیز دیگس😂😂 )
کامل معلوم بود من دیگه نمی تونستم خودمو کنترل کنم
شوگا، ا.ت ا.ت بسه برو نکن این کارو من نمیتونم خودمو کنترل کنم که چقد ازت خون میخورم
ا.ت، من بهت اعتماد دارم (و زیر چونه شوگا رو میگیره )
شوگا یواش سرشو برد تو گردن ا.ت و کمر اونو گرفت و خوابوند ا.ت رو روتخت
ادامشو الان میزارم
با خودم گفتم شاید دوباره اون موجودی که میگفت اومده سراقش
شوگا ، ا.ت ا.ت آروم باش من پیشتم ا.تو بغل کرده
ا.ت، شوگا اون اون داره جیغ میکشه داره جیغ خیلی خیلی بلند میشه سرم داره میترکه
و بعد شوگا یاد حرف باباش میفته
فلش بک به وقتی که شوگا رفت از خونه بیرون
پ.ش. شوگا من خیلی گفتم اما گوش نکردن باید بیشتر مراقب باشیم آدم های زیادی رو نمی تونیم از ببین ببریم مگه اینکه از خون های اهدا شده بخریم
شوگا، من حواسم هست پدر و اینکه میخواستم بگم یه دختر خب ...خب تو جنگل پیداش کردم و اینکه اون یه مشکل داره و (مشکل ا.ت رو با اون موجود تعریف میکنه)
پ.ش ، خب اون موجود طلسم یه گرگینس و خب اشتباهی ا.ت دچارش شده خب ا.و طلسم خیلی کنترل شده اما حالا که ا.ت فهمیده چیه به احتمال زیاد اون میخواد ا.ت رو نابود کنه اون کلا الان دوهفته فرصت میخواد تا ا.ت رو بکشه
شوگا، او عجیبه چیکار میشه براش کرد خب اون یه انسانه به جاش میتونه کمک من و برادرام باشه
پ.ش ، فکر خوبیه باید اولین خون آشامی که تو عمرش دیدرو پیدا کنی چون اون پیش اون خون اشام دیگه دچار مشکل نمیشه
شوگا، خب خوبه که اون خون اشام منم
پایان فلش بک
شوگا ا.ت رو بغل میکنه
ا.ت ویو
احساس کردم یکی بغلم کرد دیدم شوگاس انقد ترسیده بودم که ازش خواستم شب پیشم بمونه
ا.ت، میشه ....میشه پیشم بمونی
شوگا ،البته من همین جام
یه ساعت بعد دیدم ا.ت خوابیده
منم بغلم کردم چون اون بدن کوچیک و اون بوی عطرش منو دیوونه میکرد
صب
ا.ت ویو بلند شدم دیدم یه دست دورم حلقه شده چشمامو که وا کردم دیدم صورتم درست روبه روی شوگاس یکم فقط مونده بود که لبامون بهم بخوره یواش رفتم عقب که بیدار شد
شوگا. ا.ت خوبی بیدار شدی
ا.ت، اره ممنون خب من معذرت میخوام دیشب خوب حالم
شوگا ، هیششش میدونم نیازی نی....ای
ای لعنت بهش الان نه
ا.ت ، شو شوگا خوبی
شوگا ، من ا.ت برو از اتاق بیرون و درم ببند برو پیش نامجون
ا.ت، چرا مگه شوگا
شوگا، من من دل درد شدم و به خون نیاز دارم توهم آدمی پس برو من ممکنه نتونم خودمو کنترل کنم
ا.ت ، یواش دکمه لباسشو وا میکنه و پیرا هنشو از رو شونه اش میندازه و میگه
ا.ت، حالت خوب نیست بیا
شوگا ویو
یه لحظه نگاش کردم دیدم لباسشو از رو شونه هاش انداخت اون بدن سفید و خوش فرمش یقش خیلی پایین بود و نیم تنه ای که پوشیده بود(بچم نمیدونه اون نیمته زیر لباس یچیز دیگس😂😂 )
کامل معلوم بود من دیگه نمی تونستم خودمو کنترل کنم
شوگا، ا.ت ا.ت بسه برو نکن این کارو من نمیتونم خودمو کنترل کنم که چقد ازت خون میخورم
ا.ت، من بهت اعتماد دارم (و زیر چونه شوگا رو میگیره )
شوگا یواش سرشو برد تو گردن ا.ت و کمر اونو گرفت و خوابوند ا.ت رو روتخت
ادامشو الان میزارم
۷.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.