لب من عطر تو را دارد و من می ترسم

لـَب من عطــر تو را دارد و من مــی ترسم
نکند مادرم از بـــوسه ی مان بو ببرد

اگر امشب بُــت من دست به ابـرو ببرد
خــبر مـرگ مرا باد بـه هر سو ببرد

هر کــسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این است که رقاصه به بــاکو ببرد

سر مـویی اگر از حُـسن تو مـعلوم شود
سر انگشت زیاد است که چاقو ببرد!

روسری های تو باعث شده زنبور عسل
جای گل حسرت و اندوه به کندو ببرد

لب من عطر تو را دارد و من می ترسم
نکند مادرم از بوسه ی مان بو ببرد

باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
این سِری چشم تو را چشم من از رو ببرد..
دیدگاه ها (۱)

هر دقیقه دورم ازتو..بی قراری سهم من می روی با هر کسی…پرهیزگا...

شانه ام جنگل موهای تو را ریخت به همباز شیران نگاه تو در آویخ...

من قانعم شبانه به خوابی ببینمتاما فقط بیا که حسابی ببینمتحسر...

مینویسم غزلی از شب و این تنهایی جز منِ شبزده بیدار کسی اینجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط