گناهکار part
( گناهکار )۱۰۵ part
پشت به جیمین دراز کشیده بود پتو را روی بدن برهنه اش کشیده بود هنوز هم بیدار بود ساعت پنج صبح بود خوابش نمی آمد
دست جیمین دوره کمرش حلقه شد و قدم ظریف و برهنه اش را به خودش نزدیک کرد با صدای خسته ای نجوا کرد : رز بیداری
ات : آره بیدارم تو چرا نخوابیدی
جیمین سر توی موهای عشقش پنهان کرد و گفت : خوابم نبود چیکار کنم که خوابم ببره
ات به سمتش چرخید دست روی نیم رخش گذاشت و در فاصله کمی از صورتش لب زد : میخواهی دوش بگیری
جیمین بوسه کوچکی روی لب های عشق اش گذاشت و با لحن بسیار مهربانی درحین کنار زدن موهایش نجوا کرد : خانم خودمی
بلافاصله سر از بالشت بلند کرد و بر روی تخت نشست با بالاتنه برهنه از تخت پایین شد به سمته همسرش آمد و گفت : تو نمیری حموم
پتو را روی خودش کشید و گفت : اول تو برو بعدن من میرم
جیمین بدون حرفی نزدیکش شد و در حالیکه ملافه رویش بود دست انداخت زیر زانو ها و شونه هایش
و از روی تخت بلندش کرد همسرش سریع دست هاشو دوره گردن عشق اش حلقه کرد و با خنده ای گفت : دیونه داری چیکار میکنی
جیمین : باهم بریم حموم
ات خنده ای کرد اما لحظه ای بد جوری زیر دلش درد گرفت خنده اش محو شد آخ آرومی از میان لب هایش بیرون شد جیمین نگران به چهره اش نگاه نمود بلافاصله لب زد : حالت خوبه
با دردی که داشت بازم لبخند نرمی روی آب هایش شکل گرفت آروم نجوا کرد : خوبم جیمینم دوش بگیرم مُسکن بخورم بهترم میشم
جیمین با تکان دادن سرش وارده حمام شد
جلوی میز آرایش با حوله کوتاهی که دوره خودش پیچیده بود نشسته مشغول زدن کرم خاصی روی پوست صورتش بود از آینه جلویش جیمین را با حوله تن پوشی که کلاه اش را روی سرش کشیده روی تخت دراز کشیده بود
بعد از اتمام کارش از روی صندلی بلند شد کرم آبرسا رو به دست گرفته
به سوی شوهرش که بروی تخت دراز کشیده بود رفت
بلافاصله جای بالا سرش روی تخت نشست با لحن بسیار دلنشینی به مردش نجوا کرد : جیمین سرتو بزار روی پام
جیمین : چه بهتر از این
پشت به جیمین دراز کشیده بود پتو را روی بدن برهنه اش کشیده بود هنوز هم بیدار بود ساعت پنج صبح بود خوابش نمی آمد
دست جیمین دوره کمرش حلقه شد و قدم ظریف و برهنه اش را به خودش نزدیک کرد با صدای خسته ای نجوا کرد : رز بیداری
ات : آره بیدارم تو چرا نخوابیدی
جیمین سر توی موهای عشقش پنهان کرد و گفت : خوابم نبود چیکار کنم که خوابم ببره
ات به سمتش چرخید دست روی نیم رخش گذاشت و در فاصله کمی از صورتش لب زد : میخواهی دوش بگیری
جیمین بوسه کوچکی روی لب های عشق اش گذاشت و با لحن بسیار مهربانی درحین کنار زدن موهایش نجوا کرد : خانم خودمی
بلافاصله سر از بالشت بلند کرد و بر روی تخت نشست با بالاتنه برهنه از تخت پایین شد به سمته همسرش آمد و گفت : تو نمیری حموم
پتو را روی خودش کشید و گفت : اول تو برو بعدن من میرم
جیمین بدون حرفی نزدیکش شد و در حالیکه ملافه رویش بود دست انداخت زیر زانو ها و شونه هایش
و از روی تخت بلندش کرد همسرش سریع دست هاشو دوره گردن عشق اش حلقه کرد و با خنده ای گفت : دیونه داری چیکار میکنی
جیمین : باهم بریم حموم
ات خنده ای کرد اما لحظه ای بد جوری زیر دلش درد گرفت خنده اش محو شد آخ آرومی از میان لب هایش بیرون شد جیمین نگران به چهره اش نگاه نمود بلافاصله لب زد : حالت خوبه
با دردی که داشت بازم لبخند نرمی روی آب هایش شکل گرفت آروم نجوا کرد : خوبم جیمینم دوش بگیرم مُسکن بخورم بهترم میشم
جیمین با تکان دادن سرش وارده حمام شد
جلوی میز آرایش با حوله کوتاهی که دوره خودش پیچیده بود نشسته مشغول زدن کرم خاصی روی پوست صورتش بود از آینه جلویش جیمین را با حوله تن پوشی که کلاه اش را روی سرش کشیده روی تخت دراز کشیده بود
بعد از اتمام کارش از روی صندلی بلند شد کرم آبرسا رو به دست گرفته
به سوی شوهرش که بروی تخت دراز کشیده بود رفت
بلافاصله جای بالا سرش روی تخت نشست با لحن بسیار دلنشینی به مردش نجوا کرد : جیمین سرتو بزار روی پام
جیمین : چه بهتر از این
- ۶.۳k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط