گناهکار part
( گناهکار ) ۱۰۶ part
سر روی رون پای همسرش نهاد و چشم هاشو بست ات کلاه حوله رو از سرش برداشت و کمی از کرم آبرسا رو بر صورت مردش ریخت و با انگشت های باریک و ظریف اش شروع به پخش کردن کرم شد
صورت تازه اصلاح شده اش نرم و سفید بود به قدری که ات حس میکرد زیر انگشتانش پنبه ای وجود دارد درحین پخش کردن کرم متوجه نفس های منظم و آرام عشق اش شد لبخندی زد و در ذهنش تکرار کرد ٫٫ عشقم مثله بچه ها خوابه ٫٫
به آرومی سرشو بلند کرد و بالشتی زیره سرش نهاد کرم را روی عسلی گذاشت و کنار عشق اش دراز کشید نزدیکش شد و خودش را در آغوش اش جا داد با نفس عمیقی چشم بست و دستاشو دورش حلقه کرد عطر تن مردش براش بهترین عطر جهان میبود
سئول...صبح
با لبخند زیبایی توی درب سالن ایستاده بود و به رفتن جیمین و یون بیول نگاه میکرد که چطوری با کلکل کردن هر دو سوار یه ماشین شدن هیچوقت فکرش را نمیکرد روزی دوباره جیمین رو ببینه و باهاش زندگی کنه
شاید این معجزه ای برایش بود یا فرصتی برای درست زندگی کردن
ماشین از حیاط بزرگ سرسبز آن عمارت بیرون رفت
خستگی عجیبی توی بدنش میچرخید دردی ما آشنا توی شکم اش میپچید با بستن درب وارده سالن شد
به سوی کاناپه رفت و نشست زیر لبی زمزمه کرد : چم شده یعنی از صبحانه ست که شکمم درد میکنه ولش کن حتما چیزه خاصی نیست
یون بیول دست به سینه شد و روبه پدرش که پارک جیمین بود بیان کرد : خوب حالا بگو چرا منو کشوندی با خودت
جیمین نگاهش رو از شیشه ماشین گرفت و به پسرش دوخت : یادت رفته میخواستیم رز رو سورپرایز کنیم
یون بیول ابرو هایش را بالا کشید و گفت : آهان یادم رفته بود
جیمین جدی نجوا کرد : با کار های احمقانه تو باعث شد یادت بره
یون بیول : یادم مون رفت
جیمین با پوزخندی از گوشه چشم اش نگاه کرد و گفت : یاده تو رفت من که یادم بود
یون بیول حرصی خندید و گفت : میشه یه دفعه هم که شده خودتو مقصر بدونی توهم یادت رفت
جیمین : من هیچوقت مقصر نمیشم اینو یاده به هر حال نمیخوام این بحث رو ادامه بدم بریم سره بحث خودمون خوب میخوام اینجوری رز رو سورپرایز کنم .... یون بیول با دقتی گوش به حرف های پدرش شد
سر روی رون پای همسرش نهاد و چشم هاشو بست ات کلاه حوله رو از سرش برداشت و کمی از کرم آبرسا رو بر صورت مردش ریخت و با انگشت های باریک و ظریف اش شروع به پخش کردن کرم شد
صورت تازه اصلاح شده اش نرم و سفید بود به قدری که ات حس میکرد زیر انگشتانش پنبه ای وجود دارد درحین پخش کردن کرم متوجه نفس های منظم و آرام عشق اش شد لبخندی زد و در ذهنش تکرار کرد ٫٫ عشقم مثله بچه ها خوابه ٫٫
به آرومی سرشو بلند کرد و بالشتی زیره سرش نهاد کرم را روی عسلی گذاشت و کنار عشق اش دراز کشید نزدیکش شد و خودش را در آغوش اش جا داد با نفس عمیقی چشم بست و دستاشو دورش حلقه کرد عطر تن مردش براش بهترین عطر جهان میبود
سئول...صبح
با لبخند زیبایی توی درب سالن ایستاده بود و به رفتن جیمین و یون بیول نگاه میکرد که چطوری با کلکل کردن هر دو سوار یه ماشین شدن هیچوقت فکرش را نمیکرد روزی دوباره جیمین رو ببینه و باهاش زندگی کنه
شاید این معجزه ای برایش بود یا فرصتی برای درست زندگی کردن
ماشین از حیاط بزرگ سرسبز آن عمارت بیرون رفت
خستگی عجیبی توی بدنش میچرخید دردی ما آشنا توی شکم اش میپچید با بستن درب وارده سالن شد
به سوی کاناپه رفت و نشست زیر لبی زمزمه کرد : چم شده یعنی از صبحانه ست که شکمم درد میکنه ولش کن حتما چیزه خاصی نیست
یون بیول دست به سینه شد و روبه پدرش که پارک جیمین بود بیان کرد : خوب حالا بگو چرا منو کشوندی با خودت
جیمین نگاهش رو از شیشه ماشین گرفت و به پسرش دوخت : یادت رفته میخواستیم رز رو سورپرایز کنیم
یون بیول ابرو هایش را بالا کشید و گفت : آهان یادم رفته بود
جیمین جدی نجوا کرد : با کار های احمقانه تو باعث شد یادت بره
یون بیول : یادم مون رفت
جیمین با پوزخندی از گوشه چشم اش نگاه کرد و گفت : یاده تو رفت من که یادم بود
یون بیول حرصی خندید و گفت : میشه یه دفعه هم که شده خودتو مقصر بدونی توهم یادت رفت
جیمین : من هیچوقت مقصر نمیشم اینو یاده به هر حال نمیخوام این بحث رو ادامه بدم بریم سره بحث خودمون خوب میخوام اینجوری رز رو سورپرایز کنم .... یون بیول با دقتی گوش به حرف های پدرش شد
- ۴.۵k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط