پارت هشتم
پارت هشتم
عشق یا نفرت
بچها پی وی واسه ادامه فیک نظر بدین
............................
واقعا ترسیدم و از جام بلند شدم این حتی به خواهرش هم رحم نمیکنه
پاشدم دست لیا رو گرفتم و به سمت اتاقش رفتم و رفتیم داخل سانگیو دنبالمون اومد به اتاق لیا روی تخت
نشتم و سرمو با دستام گرفتم که مرده که اسمش جونگ کوکه بهش میگن کوک اومد و گفت کارت تموم شد خواستی بخوابی بیا تو اتاق شتتتتتت اصلا ریدم تو زندگی ولی خب کاری هم ندارم خوابم میاد رفتم تو همون اتاقی که دیشب توش بودم عه کارت چه زود تموم شد جواب ندادم که گفت قبل اینکه بخوابی اینجا قانون داره و نباید ازش سر پیچی بشه که با صدای اروم گفتم چه قانونی خیلی اروم گفتم این کوک تو یه روز کل غرور 10 سالمو به باد داد که ادامه داد اول رو حرف من حرف نمیزنی هرچی گفتم میگی چشم مغرور نباش حد خودتو بدون با خانوادم درست حرفمی میزنی
یه جور سری گفت ولی بازم فهمیدم که باز ادامه داد و قراره فردا عروسی کنیم البته امروز نه چون صب شده
چقد هولههه بابا از دستت در نمیرم
که اروم گفتم چرا انقد زود که گفت چون دوباره در میری اگه باهات ازدواج کنم دیگه اختیارت دست منه
بخدااااا نمیخوامممم فرار نمیکنمم
و گفتم من فقط 16 سالمه
که گفت سن یه عدده گفتم نه نیست که گفت الان چی گفتم رو حرف من حرف نمیزنی که یاد دخترا اوفتادم و گفتم چشم نه ناموصن اصلا نمیشهههه من هیچ وقت نمیگم چشم و تازه پیش یه عوضی (عوضی خودتی)
(بچها اهنگ دوست پسرم خله خوراک این فیکه اصلا)
اصلا ذهنم داره میپوکهههه اول عروسی بعد دخترا بعد هم صدتا چیز دیگه تو یه روززززززز امروزه اومدم هنو فردا نشده مغزم پوکیدددد
اصلا ولش میخوابم شاید خواب باشه
کوک لامپو خاموش کردو خوابید و منم خوابیدم پیشش چون جا نبود و برگشت بهسمت من و تو گوشم گفت بیب قراره فردا مال خودم بشیی عههه چه پروعه که حرفش تموم شد بالشو برداشتم پایین تخت خوابیدم
پایان پارت هشت
عشق یا نفرت
بچها پی وی واسه ادامه فیک نظر بدین
............................
واقعا ترسیدم و از جام بلند شدم این حتی به خواهرش هم رحم نمیکنه
پاشدم دست لیا رو گرفتم و به سمت اتاقش رفتم و رفتیم داخل سانگیو دنبالمون اومد به اتاق لیا روی تخت
نشتم و سرمو با دستام گرفتم که مرده که اسمش جونگ کوکه بهش میگن کوک اومد و گفت کارت تموم شد خواستی بخوابی بیا تو اتاق شتتتتتت اصلا ریدم تو زندگی ولی خب کاری هم ندارم خوابم میاد رفتم تو همون اتاقی که دیشب توش بودم عه کارت چه زود تموم شد جواب ندادم که گفت قبل اینکه بخوابی اینجا قانون داره و نباید ازش سر پیچی بشه که با صدای اروم گفتم چه قانونی خیلی اروم گفتم این کوک تو یه روز کل غرور 10 سالمو به باد داد که ادامه داد اول رو حرف من حرف نمیزنی هرچی گفتم میگی چشم مغرور نباش حد خودتو بدون با خانوادم درست حرفمی میزنی
یه جور سری گفت ولی بازم فهمیدم که باز ادامه داد و قراره فردا عروسی کنیم البته امروز نه چون صب شده
چقد هولههه بابا از دستت در نمیرم
که اروم گفتم چرا انقد زود که گفت چون دوباره در میری اگه باهات ازدواج کنم دیگه اختیارت دست منه
بخدااااا نمیخوامممم فرار نمیکنمم
و گفتم من فقط 16 سالمه
که گفت سن یه عدده گفتم نه نیست که گفت الان چی گفتم رو حرف من حرف نمیزنی که یاد دخترا اوفتادم و گفتم چشم نه ناموصن اصلا نمیشهههه من هیچ وقت نمیگم چشم و تازه پیش یه عوضی (عوضی خودتی)
(بچها اهنگ دوست پسرم خله خوراک این فیکه اصلا)
اصلا ذهنم داره میپوکهههه اول عروسی بعد دخترا بعد هم صدتا چیز دیگه تو یه روززززززز امروزه اومدم هنو فردا نشده مغزم پوکیدددد
اصلا ولش میخوابم شاید خواب باشه
کوک لامپو خاموش کردو خوابید و منم خوابیدم پیشش چون جا نبود و برگشت بهسمت من و تو گوشم گفت بیب قراره فردا مال خودم بشیی عههه چه پروعه که حرفش تموم شد بالشو برداشتم پایین تخت خوابیدم
پایان پارت هشت
۵.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.