پارت : ۴
پارت : ۴
سومی ویو :
بعد از اینکه ولی عهد گفت من رو انتخاب کرده برای ازدواج بدنم یخ کرد !
یعنی چی ؟
الان باید بدونه هیچ عشقی و با کسی که حتی درست صورتشو ندیدم ازدواج کنم ؟
یعنی دیگه نمیتونم به عشقم برسم ؟
داخله همین فکرا بودم که با صدای بانو لی به خودم اومدم
بانو لی : سومی بیا باید حاظرت کنم و بفرستمت به دیدنه ملکه کیم
سومی : ام ... اما من نمی خوام که با ولی عهد ازدواج کنم !
بانو لی : مگه تو باید بخوای ؟
ولی عهد باید بخواد
الانم تا حاظرت کنم و بفرستمت به دیدنه ملکه کیم
سومی : ( بدونه چاره قبول کردم و پشته سر بانو لی شروع به راه رفتن کردم تابه یکی از اتاقا رسیدیم و پشت سر بانو لی وارد اتاق شدم
روی تخت یه هانبوکه خیلی قشنگ که بهش میخورد خیلی گرون قیمت باشه بود و کنار اون هانبوک یه جعبه که داخلش کلی سنجاق سر قشنگ بود کنار اون هانبوکه صورتی رنگ بود
سومی ویو :
بعد از اینکه ولی عهد گفت من رو انتخاب کرده برای ازدواج بدنم یخ کرد !
یعنی چی ؟
الان باید بدونه هیچ عشقی و با کسی که حتی درست صورتشو ندیدم ازدواج کنم ؟
یعنی دیگه نمیتونم به عشقم برسم ؟
داخله همین فکرا بودم که با صدای بانو لی به خودم اومدم
بانو لی : سومی بیا باید حاظرت کنم و بفرستمت به دیدنه ملکه کیم
سومی : ام ... اما من نمی خوام که با ولی عهد ازدواج کنم !
بانو لی : مگه تو باید بخوای ؟
ولی عهد باید بخواد
الانم تا حاظرت کنم و بفرستمت به دیدنه ملکه کیم
سومی : ( بدونه چاره قبول کردم و پشته سر بانو لی شروع به راه رفتن کردم تابه یکی از اتاقا رسیدیم و پشت سر بانو لی وارد اتاق شدم
روی تخت یه هانبوکه خیلی قشنگ که بهش میخورد خیلی گرون قیمت باشه بود و کنار اون هانبوک یه جعبه که داخلش کلی سنجاق سر قشنگ بود کنار اون هانبوکه صورتی رنگ بود
۵.۶k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.