شوگا:من چی؟
شوگا:من چی؟
ا.ت:چرا داری میپرسی؟
شوگا:همینجوری
ا.ت:نکنه عاشقم شدی*پوزخند
شوگا:اوهوم
ا.ت:چی؟
شوگا:چی چی؟
ا.ت:تو درونگرای بی ریایی
شوگا: شاید
ا.ت:واقعا عاشقم شدی یا داری شوخی میکنی؟
شوگا:نه شوخی نمیکنم
ا.ت:اما من چی؟ من که هنوز نشدم
شوگا:من تورو عاشق خودم میکنم
ا.ت:ولی من نمیخوام عاشقت بشم
شوگا:من با این حرفا دست از سرت بر نمیدارم
ا.ت:بیخیال بحثو جمع کنیم
ا.ت:غذا خوشمزه بود ممنون
بلند شدم کیفمو برداشتمو از رستوران زدم بیرون واقعا عاشقم شده بود اما من بهش حسی نداشتم من فقط اونو دوسته خودم میدونم
تنها یه تاکسی گرفتمو رفتم سمت هتل
حس گناه میکردم اما هیچوقت باهم جور نمیشیم
«««««
روی تخت بودم پتو رو رپی خودم کشیده بودم صدای در اومد خودمو زدم به خواب
ویو شوگا
نمیتونم از دستش بدم من اونو عاشقه خودم میکنم
رفتم رو کاناپه دراز کشیدم فکرم شلوغ شده از شدت فکر خواب به سرم نمیومد
ویو ا.ت (صبح)
با صدای در بیدار شدم
باز کیه خودمو جمع جور کردم
درو باز کردم
چی؟
ا.ت:مامان بابا؟
م ا.ت:صبح بخیر دخترم
««««««
تو کافه بودیم
ا.ت:پس تو این هتل اتاق گرفتین
م ا.ت:اوهوم
این هتل چشه موقعی که ما اومدیم هفتا اتاق داشت الان خالی کرده هششش
ب ا.ت:شوگا کجاست
ا.ت:خوابه
م ا.ت:تو یه اتاقین؟
ا.ت:اوهوم*لبخند
کاش میشد نمی بودیم
قهوه ها مون رسید
سهون:ا.ت اینجایی؟
ا.ت:سهون؟
اومدو پیش ما
ات:مامان،بابا،این سهونه دوستم
سهون احترام گذاشت
سهون:خوشبختم
ب ا.ت:بفرما بشین
اومدو کنارم نشست
مامانم تو گوشم زمزمه کرد
م ا.ت:شوگا میدونه؟
ا.ت:اوهوم
سهون:ا.ت واقعا دختره امروزیو خوبیه واقعا خوشحالم همچین دوستی دارم
سهون:همشم بخاطره زحمات پدرومارشه
م ا.ت:ممنون
سهون:ا.ت با بزیه حرفه ایش مربیمونو تحته تاثیر قرار داد
ب ا.ت:واقعا؟
ا.ت:*لبخند
سهون واقعا پسره با مزه ای بود خیلی دوست داشتنی شدم
از فکرو خیالم در اومدم
ا.ت:من میرم شوگا رو بیدار کنم داره خیلی خیلی میخوابه*خنده ریز
بلند شدم رفتم تپ اتاقم شوگا از رو کاناپه افتاده بود زمین
...
ا.ت:چرا داری میپرسی؟
شوگا:همینجوری
ا.ت:نکنه عاشقم شدی*پوزخند
شوگا:اوهوم
ا.ت:چی؟
شوگا:چی چی؟
ا.ت:تو درونگرای بی ریایی
شوگا: شاید
ا.ت:واقعا عاشقم شدی یا داری شوخی میکنی؟
شوگا:نه شوخی نمیکنم
ا.ت:اما من چی؟ من که هنوز نشدم
شوگا:من تورو عاشق خودم میکنم
ا.ت:ولی من نمیخوام عاشقت بشم
شوگا:من با این حرفا دست از سرت بر نمیدارم
ا.ت:بیخیال بحثو جمع کنیم
ا.ت:غذا خوشمزه بود ممنون
بلند شدم کیفمو برداشتمو از رستوران زدم بیرون واقعا عاشقم شده بود اما من بهش حسی نداشتم من فقط اونو دوسته خودم میدونم
تنها یه تاکسی گرفتمو رفتم سمت هتل
حس گناه میکردم اما هیچوقت باهم جور نمیشیم
«««««
روی تخت بودم پتو رو رپی خودم کشیده بودم صدای در اومد خودمو زدم به خواب
ویو شوگا
نمیتونم از دستش بدم من اونو عاشقه خودم میکنم
رفتم رو کاناپه دراز کشیدم فکرم شلوغ شده از شدت فکر خواب به سرم نمیومد
ویو ا.ت (صبح)
با صدای در بیدار شدم
باز کیه خودمو جمع جور کردم
درو باز کردم
چی؟
ا.ت:مامان بابا؟
م ا.ت:صبح بخیر دخترم
««««««
تو کافه بودیم
ا.ت:پس تو این هتل اتاق گرفتین
م ا.ت:اوهوم
این هتل چشه موقعی که ما اومدیم هفتا اتاق داشت الان خالی کرده هششش
ب ا.ت:شوگا کجاست
ا.ت:خوابه
م ا.ت:تو یه اتاقین؟
ا.ت:اوهوم*لبخند
کاش میشد نمی بودیم
قهوه ها مون رسید
سهون:ا.ت اینجایی؟
ا.ت:سهون؟
اومدو پیش ما
ات:مامان،بابا،این سهونه دوستم
سهون احترام گذاشت
سهون:خوشبختم
ب ا.ت:بفرما بشین
اومدو کنارم نشست
مامانم تو گوشم زمزمه کرد
م ا.ت:شوگا میدونه؟
ا.ت:اوهوم
سهون:ا.ت واقعا دختره امروزیو خوبیه واقعا خوشحالم همچین دوستی دارم
سهون:همشم بخاطره زحمات پدرومارشه
م ا.ت:ممنون
سهون:ا.ت با بزیه حرفه ایش مربیمونو تحته تاثیر قرار داد
ب ا.ت:واقعا؟
ا.ت:*لبخند
سهون واقعا پسره با مزه ای بود خیلی دوست داشتنی شدم
از فکرو خیالم در اومدم
ا.ت:من میرم شوگا رو بیدار کنم داره خیلی خیلی میخوابه*خنده ریز
بلند شدم رفتم تپ اتاقم شوگا از رو کاناپه افتاده بود زمین
...
۵.۲k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.