ویو یورا:
ویو یورا:
هعی 17 سال از اینکه خانواده جئون منو به فرزند خوندگی از یتیم خونه گرفتن میگذره من به خانم جئون و همسرش مادر پدر میگم از وقتی 5 سالم بود منو بزرگ کردن و خیلی محبت باهم کردن و منو مثل پسر خودشون میبینن قبلا خیلی دوس داشتم داداشمو ولی الان نه:/ خیلی کرمه لعنتی هی کرم میریزه بهم همه دوستامم تو مدرسه هی میگن چه داداش خوبی داری فلان و بیسال بابا پدصگا شما اون روشو ندیدید تو خونه با شرتک میگرده کههه، ای لعنت ای خدا ولی بازم با این حال دوسش دارم هروقت ناراحتم حالمو خوب میکنه :) خلاصه از وضع زندگیم خیلی راضیم نزدیک یه ماه دیگه تولدمهههه یعنی چی بپوشممم تو همین فکرا بودم که یهو جونگ کوک با بلند گو اومد تو اتاق
کوک : برخیززززز برخیزززززز عه بیداری که چه عجب
یورا : کوفت گوشم کر شد اه بعدشم کجاش عجیبه
کوک : اخه تو همیشه تا لنگ ظهر میخوابی و الان ساعت 10 هست و تو بیدارررررریییییی میفهمیییییی
یورا : ای درد گوشم کر شد
کوک : اخ ببخشید خب حالا هرچی بدو بیا پایین صبحانهههع
یورا : اومی برو میخوام دوش بگیرم
کوک رففف اخی برا همین میگم کرمه خلاصه یه دوش 5min گرفتمو رفتم پایین
یورا : باباییییییی
( باباشو با & نشون میدم و مامانشو با $ این )
& به چه عجب دختر گلم یروز از خواب زود پاشد افتهار دادید
یورا: عهه بابااا
$ ولش کن دخترمو دوس داره میخوابه خواب برا پوستش خیلیم خوبه
& خوبه ولی نگا عین کوالا شده این جوری نمیشه از فردا با خودمو کوک میبرمت شرکت
یورا: ای بابا ول کن ترو خدا من حال ندارم
& یعنی چی حال ندارم این مامانتون شما دوتا رو خیلی لوس کرده من همسن شما بودم ازدواج کردم شغلمم داشتم حالا شما هی میگیرید میخوابید
کوک: بابا من کجا میگیرم میخوابم من که با خودت میام شرکت درسته یورا تنبله ولی من که نیستم
& هرچی همین که تا این سن رو دست من موندی خودش تنبل بودنه
$ هیون به این پسرت یه چیزی بگو عا پدر پسری افتادید رو دختر من هی اذیتش میکنید
کوک : وایسا اصلا یورا چرا هیچی نمیگه
& یورا کجاس عه
ویو یورا :
اوف هی دارن بحث میکنن خسته شدم دیگه بزار یه پیام بدم به اما ( اما صمیمی ترین دوسته یوراعه )
تا اومدم پیام فدم دیدیم خودش پیام داده بریم واسه کاشت ناخون و رنگ مو
منم از خدا خواسته تائید کردم با هون لباس پاشدم خداروشکر لباسم بد نبود پاشدم اروم اروم قدم به قدم رفتمت در تا اومدم در رو باز کنم یهو ....
خوشتون اومد ؟
ممنون میشم حمایت کنید :)
هعی 17 سال از اینکه خانواده جئون منو به فرزند خوندگی از یتیم خونه گرفتن میگذره من به خانم جئون و همسرش مادر پدر میگم از وقتی 5 سالم بود منو بزرگ کردن و خیلی محبت باهم کردن و منو مثل پسر خودشون میبینن قبلا خیلی دوس داشتم داداشمو ولی الان نه:/ خیلی کرمه لعنتی هی کرم میریزه بهم همه دوستامم تو مدرسه هی میگن چه داداش خوبی داری فلان و بیسال بابا پدصگا شما اون روشو ندیدید تو خونه با شرتک میگرده کههه، ای لعنت ای خدا ولی بازم با این حال دوسش دارم هروقت ناراحتم حالمو خوب میکنه :) خلاصه از وضع زندگیم خیلی راضیم نزدیک یه ماه دیگه تولدمهههه یعنی چی بپوشممم تو همین فکرا بودم که یهو جونگ کوک با بلند گو اومد تو اتاق
کوک : برخیززززز برخیزززززز عه بیداری که چه عجب
یورا : کوفت گوشم کر شد اه بعدشم کجاش عجیبه
کوک : اخه تو همیشه تا لنگ ظهر میخوابی و الان ساعت 10 هست و تو بیدارررررریییییی میفهمیییییی
یورا : ای درد گوشم کر شد
کوک : اخ ببخشید خب حالا هرچی بدو بیا پایین صبحانهههع
یورا : اومی برو میخوام دوش بگیرم
کوک رففف اخی برا همین میگم کرمه خلاصه یه دوش 5min گرفتمو رفتم پایین
یورا : باباییییییی
( باباشو با & نشون میدم و مامانشو با $ این )
& به چه عجب دختر گلم یروز از خواب زود پاشد افتهار دادید
یورا: عهه بابااا
$ ولش کن دخترمو دوس داره میخوابه خواب برا پوستش خیلیم خوبه
& خوبه ولی نگا عین کوالا شده این جوری نمیشه از فردا با خودمو کوک میبرمت شرکت
یورا: ای بابا ول کن ترو خدا من حال ندارم
& یعنی چی حال ندارم این مامانتون شما دوتا رو خیلی لوس کرده من همسن شما بودم ازدواج کردم شغلمم داشتم حالا شما هی میگیرید میخوابید
کوک: بابا من کجا میگیرم میخوابم من که با خودت میام شرکت درسته یورا تنبله ولی من که نیستم
& هرچی همین که تا این سن رو دست من موندی خودش تنبل بودنه
$ هیون به این پسرت یه چیزی بگو عا پدر پسری افتادید رو دختر من هی اذیتش میکنید
کوک : وایسا اصلا یورا چرا هیچی نمیگه
& یورا کجاس عه
ویو یورا :
اوف هی دارن بحث میکنن خسته شدم دیگه بزار یه پیام بدم به اما ( اما صمیمی ترین دوسته یوراعه )
تا اومدم پیام فدم دیدیم خودش پیام داده بریم واسه کاشت ناخون و رنگ مو
منم از خدا خواسته تائید کردم با هون لباس پاشدم خداروشکر لباسم بد نبود پاشدم اروم اروم قدم به قدم رفتمت در تا اومدم در رو باز کنم یهو ....
خوشتون اومد ؟
ممنون میشم حمایت کنید :)
۸.۶k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.