یهو این کوک فلان شده به من اشاره کرد مامانم مچمو گرفت

یهو این کوک فلان شده به من اشاره کرد مامانم مچمو گرفت
یورا : اییی خدا بگم چیکارت نکنه کوک ، مامانی اما پیام داد گفت برم وقت ارایشگاه و ماساژر گرفته بعدم میخوایم بریم خرید واسه تولد داداش اما
کوک: اونوقت تو تولد داداش اما رو میخوای بری چیکار ؟
یورا: وا خوب اونم دوستمه بعدشم خودش دعوتم کرده نمیشه که نرم متاسفانه تورو با تهیونگم دعوت کرده
$ چه عجب دخترم بالاخره داره میره ارایشگاه تازه داری دختر بودنو یاد میگیریا برو دخترم مواظبت کن 
یورا : ای یابا از بس تو اما غر زدید دارم میرم من رفتم دیگه  بایی
تا درو باز کردم اما اومد دنبالم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم
یورا : ادففف خدا چقدر این کوک رو مخهههههه اه
اما : اسکلیااا یه همچین داداشی داری قدرشم نمیدونی
یورا: کجای داداش من خوبه اول اینکه داداش ناتنیمه خونیم حساب نمیشه دوم اینکه از بس کرم میریزه ادمد سرویس میکتع
اما : اول اینکه کرم ریختنشم خوبه دوم اینکه دیگه بهتر داداش خونیت نیس خیلی راحت میتونی باهاش ازاواج کنی احمق
یورا  : اوف اسکلیا  بخوامم باهاش باشم مامان بابا نمیزارن
اما : چرا نزارن کی از تو بهتر مطمئن باش یبار این فکر اومده تو سرشون
یورا : نمیدونم حالا فعلا هیچی نگو حرکت کن
راه افتادم تو راه به این فک کردم که

اینم پارت دوم :)
دیدگاه ها (۴)

Part 3 •~>الان که دقت میکنم کوک بد نیستشااا خیلی گوگولی و مه...

Part 4•~>ویو کوک :نمیدونم این یورا واسه چی نیومد نگرانش شدم ...

ویو یورا: هعی 17 سال از اینکه خانواده جئون منو به فرزند خوند...

تیزر فیککک :)))

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط