پارت ۲۰
پارت ۲۰
کوک:ا.تتتتتتت(عربده)
ویو ا.ت
وات؟این صدای کوک بود
سریع بلند شدم و رفتم بالا جلوی در اتاق بودم گفتم
ا.ت:اوووف باز چیشده
با چیزی که دیدم هم شکه شده بودم هم ترسیده بودم اخه چجوری جلد قرصا رو پیدا کرده کمدم رو گشته؟؟ ا.ت دیگه کارت تمومه فاتحه ات خوندس(تو ذهنش)
کوک:این چیه؟(عصبی ولی اروم)
ا.ت: ...
کوک:دارم میگم این چیه(داد و قوطی قرص رو پرت کرد رو زمین قوطی چون شیشه ای بود شکست)
ا.ت:بزار توضیح بدم
کوک:چیو توضیح بدی هااا
این چیه
ا.ت:کوک
کوک:جواب منو بده(داد)
ا.ت:ق..رص زد بار..داری
کوک عصبی دستی روی پیشونیش کشید و گفت
کوک:از کی داری مصرف میکنی
ا.ت:ا...از وقتی...ازدواج..کردیم
کوک:منو باش فکر میکردم مشکل از منه بعد خانم داشته قرص مصرف میکرده
کوک:چرا ها؟؟ چرا
ا.ت:کوک لطفا بزار توضیح بدم(قطره اشکی از چشمام ریخت)
کوک:باشه بگو میشنوم(نشست روی صندلی و ا.ت رو به روش وایستاده بود)
ا.ت:راستش من نمیخواستم توی این سن بچه داشته باشم برای همین...
کوک:برای همین قرص مصرف میکردی اره
کوک:فکر میکنی چرا ازدواج کردیم؟؟
چون خانواده هامون وارث میخواستن
بعد خانم بدون اینکه به وضع بقیه توجه کنه فقط به فکر خودش بوده که نه اینکه دیگه نتونه مثل قبل خوشگذرونی کنه
ا.ت:من واسه این داشتم قرص میخوردم چون نمیخواستم یه بچه بیگناه رو وارد این جنگ کنم
کوک:میفهمی چیمیگی با بدنیا اومدن این بچهست که این جنگ قراره تموم شه بعد تو...(حرفش توسط ا.ت قطع شد)
ا.ت: هه فکر کردی نمیدونم نقشه ات چیه!
ا.ت: بعد از پدرت سرپرستی کامل باند به تو میرسه و بعدش میخوای خانواده جانگ رو نابود کنی برای همینه که بچه رو میخوای چون فامیلی تورو میگیره میخوای دقیقا به یکی مثل خودت تبدیلش کنی مگه نه؟ اینطور نیست
کوک:اینا رو از کجا میدونی
{کوک:ادمین تو بهش گفتی
ادمین:بخدا خودمم خبر ندارم از خانمت بپرس}
پست سنجاق شده چک شه
کوک:ا.تتتتتتت(عربده)
ویو ا.ت
وات؟این صدای کوک بود
سریع بلند شدم و رفتم بالا جلوی در اتاق بودم گفتم
ا.ت:اوووف باز چیشده
با چیزی که دیدم هم شکه شده بودم هم ترسیده بودم اخه چجوری جلد قرصا رو پیدا کرده کمدم رو گشته؟؟ ا.ت دیگه کارت تمومه فاتحه ات خوندس(تو ذهنش)
کوک:این چیه؟(عصبی ولی اروم)
ا.ت: ...
کوک:دارم میگم این چیه(داد و قوطی قرص رو پرت کرد رو زمین قوطی چون شیشه ای بود شکست)
ا.ت:بزار توضیح بدم
کوک:چیو توضیح بدی هااا
این چیه
ا.ت:کوک
کوک:جواب منو بده(داد)
ا.ت:ق..رص زد بار..داری
کوک عصبی دستی روی پیشونیش کشید و گفت
کوک:از کی داری مصرف میکنی
ا.ت:ا...از وقتی...ازدواج..کردیم
کوک:منو باش فکر میکردم مشکل از منه بعد خانم داشته قرص مصرف میکرده
کوک:چرا ها؟؟ چرا
ا.ت:کوک لطفا بزار توضیح بدم(قطره اشکی از چشمام ریخت)
کوک:باشه بگو میشنوم(نشست روی صندلی و ا.ت رو به روش وایستاده بود)
ا.ت:راستش من نمیخواستم توی این سن بچه داشته باشم برای همین...
کوک:برای همین قرص مصرف میکردی اره
کوک:فکر میکنی چرا ازدواج کردیم؟؟
چون خانواده هامون وارث میخواستن
بعد خانم بدون اینکه به وضع بقیه توجه کنه فقط به فکر خودش بوده که نه اینکه دیگه نتونه مثل قبل خوشگذرونی کنه
ا.ت:من واسه این داشتم قرص میخوردم چون نمیخواستم یه بچه بیگناه رو وارد این جنگ کنم
کوک:میفهمی چیمیگی با بدنیا اومدن این بچهست که این جنگ قراره تموم شه بعد تو...(حرفش توسط ا.ت قطع شد)
ا.ت: هه فکر کردی نمیدونم نقشه ات چیه!
ا.ت: بعد از پدرت سرپرستی کامل باند به تو میرسه و بعدش میخوای خانواده جانگ رو نابود کنی برای همینه که بچه رو میخوای چون فامیلی تورو میگیره میخوای دقیقا به یکی مثل خودت تبدیلش کنی مگه نه؟ اینطور نیست
کوک:اینا رو از کجا میدونی
{کوک:ادمین تو بهش گفتی
ادمین:بخدا خودمم خبر ندارم از خانمت بپرس}
پست سنجاق شده چک شه
۹.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.